معرفی شهید ابراهیم عشریه از زبان همسرشان؛
???????
?
?
?معرفی شهید ابراهیم عشریه از زبان همسرشان؛
?کمی از شهید برای ما بگویید.
همسرم ابراهیم عشریه فرزند شعبان اول شهریور 56 در نکا به دنیا آمد و دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در نکا و خدمت سربازی را نیز در تهران گذراند. بعد از خدمت مقدس سربازی در کنکور شرکت کردند و در پیام نور شهرستان بهشهر در رشته ریاضی محض پذیرفته شد.
?نحوه آشنایی شما با شهید چگونه بود؟
نحوه آشنایی ما در زمینه فعالیتهای فرهنگی و قرآنی بود و بنده مسئول کانون تبلیغات بودم و وی نیز فعالیت قرآنی انجام میداد. بعد از طریق یکی از بستگان نزدیک شرایط آشنایی و خواستگاری فراهم شد. برای خانوادهام نیز شرط ازدواج کسب درآمد حلال و بودن در مسیر انقلاب و خط رهبری مهم بود. 15 دی ماه سال 79 یک عقد ساده برگزار کردیم بعد از عقد گفت به دانشگاه افسری امام حسین(ع) رفته در مقطع کارشناسی پذیرفته شده است.
?بهترین خاطرهای که با ابراهیم داشتید چه بود؟
خاطرات زیادی با وی دارم. بسیار مرد صبور و مهربانی بود اگر جایی به مشکل برمیخوردیم بحثمان به خوشی ختم میشد. یکی از بهترین خاطرات این بود که بعد از عروسی برای ماه عسل به مشهد مقدس رفتیم اما پول برای مستقر شدن در هتل نداشتیم، رفتیم حرم زیارت و نماز خواندیم بعد راجع به آینده و زندگی و تربیت فرزندان صحبت کردیم و ماه عسل ما شد روز عسل؛ چون یکروزه برگشتیم.
?حاصل زندگی مشترکتان با شهید چند فرزند بود؟
حاصل زندگی شیرین و خوبم با ابراهیم سه دختر بود. دختر اولمان زهرا 20 تیر 84 در اصفهان به دنیا آمد. قرار بود اسمش را رهما بگذاریم اما چون روز شهادت حضرت زهرا(س) به دنیا آمد نامش را زهرا گذاشتیم. در اصفهان دورههای آموزشی را گذرانده بهعنوان مربی نمونه انتخاب شد و شبهای جمعه در کلاس اخلاق شرکت میکرد. بنده نیز مسئول کلاس مکتب القرآن جامعة القرآن بودم. بعد به قم رفتیم و شهید در مرکز آموزش قم بهعنوان مربی ورزشی در رشته جودو مشغول به فعالیت شد و همچنین تدریس میکرد. سال 87 زینب و 19 بهمن سال 90 فاطمه معصومه به دنیا آمد.
?چهزمانی بحث سوریه و مدافع حرم در منزل مطرح شد؟ عکسالعمل شما چه بود؟
در سال 94 صحبت از مدافع حرم و رفتن به سوریه مطرح شد و به من گفت “خانم، اسمم را برای رفتن به سوریه نوشتم، هرچند در جایگاه مدافع نیستم."، نگاهی کردم و گفتم “هرچه خدا خواهد همان میشود. وقتی این لباس سبز را به تن کردی یعنی خداوند لیاقت و سعادت شهادت در راهش را نصیبتان کرد". تا اینکه یک شب آمد گفت “خانم، رفتن به سوریه حتمی شد” بهظاهر آرامش خود را حفظ کردم اما در دلم آشوب بود تا اذان صبح نتوانستم بخوابم.
مدام ذکر یا حضرت زینب(س) یا حضرت رقیه(س) خواندم. پدر ستون محکمی برای خانه و خانواده است، نبودنش سخت بود. اما با خودم گفتم “اکنون زمان عمل کردن است و باید نشان بدهم چقدر قوی هستم". زمانی که روضه اهلبیت(ع) را میشنویم میگوییم ایکاش ما آن زمان بودیم، اکنون نیز همان زمان است. معمولاً به مراسم عروسی نمیرفت، اما 18 اسفند 94 عروسی در تهران دعوت بود، از این فرصت استفاده کرد و از پدر و مادر و تمام فامیل نزدیک خداحافظی کرد و شب بعد آن تا سه صبح نشست و وصیتنامه را نوشت. زمان اعزام وصیتنامه را به دستم داد و گفت “همسرم، ظاهر و باطن زندگی من همین است، میسپارم به شما مراقب فرزندانم باش".
?در زندگی مشترکتان کدام ویژگی و خصوصیات اخلاقی شهید را دوست داشتید؟
به نماز اول وقت، گوش کردن به روضه اهلبیت، خوشاخلاقی، احترام به پدر و مادر تأکید داشت، همچنین عقیده داشت در منزل باید راجع به موضوعاتی مانند دین، انقلاب و سیاست روز صحبت شود. عاشق ولایت فقیه بود، میگفت اگر در منزل بحث سیاسی شود فرزندان با انقلاب و امامشان و زندگی اهلبیت و اینکه چه بر سر آل الله آمد مطلع و آگاه میشوند. اشعار حافظ شیرازی و فیض کاشانی را میخواند و به نماز شب اهمیت میداد. چندسال بهعنوان راوی به مناطق جنوب اعزام شد، عاشق خواندن و مطالعه زندگی و خاطرههای شهدا بود.
?اگر با شهید درددل کنید چه میگویید؟ چه آرزویی برای خود و دخترانتان دارید؟
درددلم اول شهریور امسال برای تولدش بود که با دخترانم بر مزارش رفتیم و گفتم “عزیزم، روزها یکی پس از دیگری میگذرد و جای خالیات مرا بهدرد میآورد. تنها تسکین من و دخترانم همین قلم و عکسهایی است که خاطراتمان را دوره میکنم. عزیز دلم، در این روز و در این ایام با تمام وجود صلوات را نثار روحت میکنم".
نخستین آرزویم این است که من و دخترانم آقا را ببینیم و دخترانم رهبر را از نزدیک ببینند و ایشان را در آغوش بگیرند، چون نفس گرم او ما را به آرامش میرساند و بعد آنکه دخترانم با درس خواندن و رعایت حجابشان راه شهدا را ادامه دهند.
?نحوه شهادت ابراهیم عشریه؛
25 فروردین ماه 95 خبر مجروحیت و احتمال به شهادت رسیدنش به گوش رسید اما به دلیل مشخص نبودن وضعیت پیکر این شهید و با پیگیری های به عمل آمده از مراجع ذیربط پس از 54 روز، خبر شهادت این شهید رسما تایید شد.
?دل نوشته های دختر شهید مدافع حرم ابراهیم عشریه برای پدرش..
?وصیت نامه شهید ابراهیم عشریه؛
فرزندان عزیزم زهرا خانم، زینب جان و معصومه شیرین زبان:
عزیزانم! پدرتان تمام تلاش خود را به عمل آورد تا نمونه یک پدر خوب باشد. اما به خوبی می داند که نتوانست به هدف خود نایل آید. بدانید همیشه شما را دوست داشت و عاشقتان بود. به شما وصیت می کنم جز در راه دین مبین اسلام و ولایت (در قول و فعل) قدم مگذارید و خود را ارزان مفروشید و آیه شریفه 22 سوره مبارکه ابراهیم (وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) را همواره مدنظر داشته باشید. قرآن را سرلوحه زندگی خود قرار دهید (چرا که قرآن هدیه ی خداوند سبحان به ما و کتاب قانون زندگی ماست و تامین کننده سعادت دنیا و آخرتمان) و شهادت در راه خدا را آرزویتان.
مجالس اهل بیت علیهم السلام را جدی بگیرید (چه میلادهای نورانی و چه شهادت ها) و توشه آخرت خود را از این مجالس به ویژه مجالس سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و شهدای کربلا و اسارت عمه سادات خانم زینب سلام الله علیها فراهم آورید و بدانید که بهشت حقیقی را می توانید در همین مجالس جست و جو کنید.
حسین گونه و زینب وار زندگی کنید و با همین حال به دیدار خدایتان بروید. ذکر و یاد مولایمان حضرت بقیه الله ارواحنا فداه را هرگز فراموش نکنید و توسل به مادر سادات خانم زهرای اطهر را کار هر روزتان قرار دهید. نیکی به مادرتان را فراموش نکنید. او برای استحکام خانواده و تربیت شما خون دل ها خورد و استقامت ها کرد.
پدر و مادر عزیزم:
خوب می دانم در راه رشد و تعالی این فرزند ناخلف خود هیچ کوتاهی نکردید و تمام تلاش خود را به کار بستید و از این بابت از شما تشکر می کنم. از خداوند سبحان تقاضا دارم شما را با صالحان محشور گرداند. بدانید از زمانی که احساس کردم در راه حفظ بنیاد خانواده و تربیت فرزندان از هیچ کوششی دریغ ندارید و از طرفی نیز شلاق زمانه و رنج های روزگار کارتان را سخت تر کرده است، تمام تلاش خویش را به کار بستم تا باری از دوش خانواده بردارم نه اینکه خود باری سنگین بر دوش شما باشم. نمی دانم چقدر توانستم در این امر موفق باشم. پدر و مادر عزیزم اگر کوتاهی در انجام وظایف داشتم که می دانم داشتم مرا ببخشید و از تقصیراتم بگذرید، در همه حال به دعای خیر شما محتاجم خواهشمندم از این فرزند نابکار دریغ مدارید. همچنان در راه قرآن و اهل بیت علیهم السلام به پیش بروید تا عاقبت به خیر باشید.
به همه کسانی که از طریق نوشتار صدایم را می شنوند وصیت می کنم حول محور قرآن، نبوت و ولایت، اتحاد خود را حفظ نمایند تا نگذارند دشمن زبون با استفاده از منافقین داخلی (همان ها که از همان ابتدا به دنبال خزیدن در آغوش استکبار بودند و فتنه 88 را به وجود آورند و به وجود آورنده فتنه های آینده نیز خواهند بود) فکر تعدی به ایران اسلامی را به خود راه دهد.
پس از شهادتم مرا با کفنی که از عتبات عالیات خریده ام کفن کنید (به احتمال زیاد خمس آن را داده ام ولی محض احتیاط بازهم پرداخت شود) همیشه دوست داشتم زیر پای شهدای شهرستان نکا دفن شوم، اگر پدر و مادرم و همسرم مخالفتی ندارند و آن ها را به رنج و تعب نمی اندازد، مرا در آنجا دفن کنید.
خدایا این ناچیز درگاهت دوستت دارد و عاشقانه تو را می پرستد. اگر علقه ای به دنیا و زن و فرزند دارد فقط به خاطر توست و تو را و محبت تو را در آن ها می بیند. تو خود بهتر از هرکس دیگری می شناسی ام، در اعماق وجودم با تمام خطاهایم تو را می خواهم و تو را دوست دارم و دیگر هیچ.
مشتاقانه در آرزوی وصالت هستم. تلخی حضور در دنیا را با امید به شیرینی وصلت برایم قابل تحمل می کند. منتظرم تا نظر مبارکت بر افتد که این حقیر را از این زندان برهانی و به سرای ملکوتم ببری و در جوارت بارم دهی.
نمی گویم خالصانه فقط و فقط به عشق تو زیستم اما تلاشم این بود تا اینگونه باشم و در تمام اعمالم رضایت تو را مدنظر داشته باشم، اما در بسیاری از موارد هوای نفش بر من غالب بشد و از این بابت عذر میخواهم.
خدای مهربانم به کمکت نیازمندم خوب می دانی که دشمن قوی هست و قدر و برای مبارزه با او به همراهی تو نیاز دارم، پس کمک کن و مگذار خود را در اعمالم شریک کند و اخلاص را از من برباید به تو توکل می کنم و تو را بهترین یاور می دانم. خدایا کمی عقل و کوچکی مرا مبین بزرگواری عظمت و عفو و گذشت خویش را ببین.
خدایا همه می گویند رفیق بی کلک مادر ولی این حقیر مسکین می گوید رفیق بی کلک خدا. مولایم همواره
تو را رفیق خویش دانستم و مهربان تر از مادر، گرچه بی وفایی هم کردم ولی از تو می خواهم بر این بنده حقیرت به نظر عفو بنگری و او را ببخشی و او را با آقایش محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خانم زهرا سلام الله علیها، مولایش علی علیه السلام و فرندان طاهرش علیهم السلام محشور گردانی. سرورم بقیه الله الاعظم را سلامت بداری و در فرجش تعجیل بفرمایی.
مولایم به کمتر از شهادت راضی نمی شوم. تو به خدایی خود نگاه کن نه به بیچارگی این مسکین پس به حق حسین شهید دعایم را مستجاب فرما به حق زهرای شهیده خواسته ام برآورده کن.
?
?
???????