#نماز_شب
#نماز_شب
مرحوم شهيد ثالث (محمدتقی برغانی)مي فرمود كه:وقتي كاشف الغطاء وارد قزوين شد،بهمنزل برادر من آمد.
هنگام شب درباغ ،استراحت نمودند، منهمدر گوشهاي از باغ خوابيدم.
چون پاسي از شب گذشت،ديدم كه كاشفالغطاءمرا صدا مي زندوميگويد:بلند شو ونمازشب بخوان!
عرض كردم:آري برمي خيزم!ولي وقتي او دور شد،دوباره خوابيدم.
ناگاهديدم كه حالم بدشد!دردي مانند درد شكم در خود احساس كردم.ازشدّت درد بلند شدم وشنيدم كه صداي
ناله اي مي آيد.
بدنبال آن صدا حركت كردم.چون نزديك شدم،ديدم كهكاشف الغطاء با نهايت تضرّع وزاري وگريه،به مناجات مشغولاست.
صداي آن جناب چنان در من اثر كرد كه از آن شب تاكنون كهبيست وپنج سال مي گذرد،هرشببلند مي شوم وبه مناجات قاضيالحاجات مشغول مي شوم.
?داستانهایی از زندگی علما ج۱