#همسران_شهدا
❤️?
#همسران_شهدا
چند روز قبل از رفتنش بی قرار بودم و میدانستم که میخواهد برود. هر دفعه که میرفت و برمیگشت، میگفتم:
«خیلی استرس داریم»
?و گریه میکردم ولی نه تا حد و اندازه دفعه آخر، هر بار انگار دلم آرامتر بود ولی این مرتبه دلم، خیلی بیقرار بود و گریه میکردم که میگفت:
❤️«اگر تو راضی نباشی، نمیروم، بالاخره ما با هم در زندگی شریک هستیم»
چون هر دفعه که میرفت و نمیشد برود، میگفت: «این دفعه آخرم است و اگر نبرند دیگر نمیروم»
?به او گفتم:«شما گفتی دفعه آخرم است»
گفت:«این دفعه نبرند، دیگر واقعا نمیروم»
گفتم: «خودت را جای من بگذار، اگر من بودم تو اجازه میدادی به چنین سفری بروم؟»
گفت:«نه اصلا اجازه نمیدادم بروی»
?گفتم:«من نه دلم میآید که بگویم برو و نه این که بگویم نرو، سخت است، من را در دوراهی گذاشتهای، نمیتوانم بگویم نرو چون برای #حضرت_زینب (س) و #اسلام میخواهی بروی که باید بروی، بگویم هم برو که دلتنگی و فراق خیلی اذیتم میکند، به خدا میسپارمت، اِن شاءالله به سلامتی بروید و برگردید و در زمان ظهور امام زمان (عج) در رکاب ایشان با دشمنان بجنگید.»
ولی برایم خیلی سخت بود….
شهید شب #تاسوعا
#مدافع_حرم
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_عبدالله_باقری