هیچ جایِ جهان ، خانه ی پدریِ آدم نمی شود !
??هیچ جایِ جهان ، خانه ی پدریِ آدم نمی شود !
خانه ای که در نهایتِ سادگی و سنتی بودنش ، شادترین نقطه ی دنیاست
با پنجره هایی قدیمی که هنوز هم به سویِ بی خیالیِ محض ، گشوده می شوند ، دیوارهایِ آجریِ کهنه ای که هر آجرش ، صفحه ایست از خاطراتِ سالهایِ دور ،
و حیاطی که هر گوشه اش ، سکانسی از کودکی ات را تداعی می کند .
??جایی که حتی آسمانش هم با آسمان هایِ دیگر ، فرق دارد ،
و زمینش ، همیشه سبز و شاعرانه است .
آدم ها نیاز دارند ، وقتی دلشان گرفت ، سری به خاطراتِ کودکیشان بزنند و با سادگی و اصالتِ دیرینه شان آشتی کنند ،
آدم ها نیاز دارند در هر سنی که باشند ، آخرهفته و تعطیلات را ، به خانه ی پدری شان بروند و میانِ آغوشِ پر مهرِ مادر ، از تمامِ غم ها فارغ شوند و با خیالِ راحت ، کودکی کنند .
??کاش پدرها و مادرها همیشه باشند ،
و کاش خانه های پدری ، در این هیاهوی زمانه ، به دستانِ بی رحمِ فراموشی سپرده نشوند .