پسرک فلافل فروش قسمت سیزدهم
پسرک فلافل فروش
قسمت سیزدهم
امر به معروف
هادي پسري بود كه تك و تنها راه خودش را ادامه داد. او مسير دين را از
آنچه بر روي منبرها ميشنيد انتخاب ميكرد و در اين راه ثابت قدم بود.
مدتي از حضور او در بسيج نگذشته بود كه گفت: بايد يكي از مسائل مهم
دين را در محل خودمان عملي كنيم.
ميگفت: روايت از حضرت علي ع داريم كه همه اعمال نيک و حتی
جهاد در راه خدا در مقايسه با امر به معروف و نهی از منکر، مثل قطره در مقابل
درياست. براي همين در برخي موارد خودش به تنهايي وارد عمل ميشد.
يك سيدي فروشي اطراف مسجد باز شده بود. بچههای نوجوان كه به
مسجد رفت و آمد داشتند از اين مغازه خريد ميكردند.
اين فروشنده سيدي هاي بازي و فيلم كپيشده را به قيمت ارزان به بچه ها
ميفروخت.
مشتري هاي زيادي براي خودش جمع كرد. تا اينكه يك روز خبر رسيد كه
اين فروشنده فيلمهای خارجي سانسورنشده هم پخش ميكند!
چند نفر از بچهها خبر را به هادي رساندند. او هم به سراغ فروشنده ي اين
مغازه رفت.
خيلي مؤدب سلام كرد و از او پرسيد: بعضي از بچه ها ميگويند شما
سيدي هاي غير مجاز پخش ميكنيد، درسته!؟فروشنده تكذيب كرد و اين بحث ادامه پيدا نكرد.
بار ديگر بچه هاي نوجوان خبر آوردند كه نه تنها سيديهاي فيلم، بلكه
سيدي هاي مستهجن نيز از مغازهي او پخش ميشود.
هادي تحقيق كرد و مطمئن شد. لذا بار ديگر به سراغ فروشنده رفت. با او
صحبت كرد و شرايط امر به معروف را انجام داد.
بعد هم به او تذكر داد كه اگر به اين روند ادامه دهد با او با حكم ضابطان
قضايي برخورد خواهد شد.
اما اين فروشنده به روند اشتباه خودش ادامه داد. هادي نيز در كمين فرصتي
بود تا با او برخورد كند.
يك روز جواني وارد مغازه شد. هادي خبر داشت كه يك كيسه پر از
سيدي هاي مستهجن براي اين شخص آورده اند.
لذا با هماهنگي بچه هاي بسيج وارد مغازه شد. درست زماني كه بار
سيدي ها رسيد به سراغ اين شخص رفت. بعد فروشنده را با همان كيسه به
مسجد آورد!
در جلوي چشمان خودش همه سيدي ها را شكست.
وقتي آخرين سي ُ دي خرد شد، رو كرد به آن فروشنده و گفت: اگر يك
بار ديگر تكرار شد با تو برخورد قانوني ميكنيم.
همين برخورد هادي كافي بود تا آن شخص مغازهاش را جمع كند و از
اين محل برود.
٭٭٭
شخصي در محل ما ساکن بود که هيکل درشتي داشت. چفيه ميانداخت
و شلوار پلنگي بسيجي ميپوشيد. اخلاق درستي هم نداشت، اهل همه جور
خلافي بود.
او به شدت با مردم بد برخورد ميکرد. به مردم گير ميداد و اين لباس او
ادامه دارد….