پشیمانی قاضی از حکم اعدام
??????
❣پشیمانی قاضی از حکم اعدام
??کلاس را همهمه گرفته بود تا اینکه استاد وارد کلاس شد . کلاس را سکوت فرا گرفت . از اینکه روز اول دانشگاه بود هیجان خاصی داشتم .آه رشته حقوق .
??برای وارد شدن به این رشته خیلی تلاش کرده بودم و این باعث میشد احساس غرور کنم. در همین افکار به سر میبردم که ناگهان گویی استاد ذهن تمام دانشجوها را خوانده بود با صدایی رسا قبولی در کنکور و قبولی در این رشته رو به همه تبریک گفت .
??ایشان یکی از استادهای با تجربه بودند که از آوازه زیاد بی نصیب نبودند آنروز برایمان خاطره ای را تعریف کردند که باعث شد تمامی سالهایی که مشغول به تحصیل بوده ام خط و مشی من قرار بگیرد
??استاد یک مرد میانسال با موهای جو گندمی که در منصب قضاوت بودند. از آن روز سالهاست که میگذرد اما به خوبی خاطره ای که برایمان تعریف کردند ملکه ذهنم است .
??استاد سرفه ای کرد سینه اش را صاف کرد و با لحن آرامی گفت دانشجوهای عزیزم میدانم که همه شما رویایی قضاوت و وکالت را در سر دارید و به این امید وارد ین رشته مقدس شده اید ولی آگاه باشید وظیفه شما بسیار سنگین است وجدان بیدار میخواهید که هر لحظه شما را نهیب بزند .
??آهی کشید دستی بر موهای لختش کشید اینبار با افسوس گفت سالها پیش قاضی یکی از شعبه ها بودم تازه کار نبودم اما مثل الان خبره هم نبودم روزی برای پرونده ای مجبور به صدور حکم اعدام شدم آن روز را هنوز به یاد دارم بسیار ناراحت و غمگین بودم . یک ماهی گذشت و بعدا مشخص شد شخص به نا حق این حکم برایش صادر شده سی ء در شکستن حکم کردیم اما متاسفانه دیر شده بود بعضی اشتباهها قابل جبران نمی باشد.
??روزها گذشت تا اینکه روزی وقتی خواستم از شعبه خارج شوم خودکارم به زمین افتاد مردی سیاهپوش فریاد زد اهاااااای اسلحه ات افتاد با خشم نگاهش کردم و او در جواب نگاهم گفت تو با همین قلمت پدر مرا کشتی و به چوبه دار اویختی .
❣اشک در چشمان استاد حلقه بست اهی کشید و گفت مراقب باشید شاید اشتباه شما هیچ وقت قابل جبران نباشد . و خیلی زود دیر می شود .
???????