#پندانه
                    08 آذر 1398                 
                                        
                        
            
            
#داستان 
#پندانه
✍️روزی مبلغی جوان، هیزم شکنی را در
 حال کار در جنگل می بیند و با فهمیدن
 اینکه هیزم شکن در تمام عمر خود 
حتی اسمی از عیسی نشنیده است، 
با خود می گوید:
«عجب فرصتی است برای به
 دین آوردن این مرد!»
در اثنایی که هیزم شکن تمام روز به طور یکنواخت مشغول تکه کردن هیزم و حمل آنها با گاری بود، مبلغ جوان یک ریزصحبت می کرد، عاقبت از صحبت کردن باز می ایستد و می پرسد: «خب، حالا حاضری دین عیسی مسیح را بپذیری؟» هیزم شکن پاسخ می دهد: «نمی دانم ، شما تمام روز درباره عیسی مسیح و اینکه وی در همه مشکلات زندگی به یاری ما خواهد شتافت، حرف زدید، اما خود شما هیچ #کمکی به من نکردید.» ‼️
❌ #حکایت خیلی از آدماست که 
فقط بلدند خوب حرف بزنند!