چشم انتظار . . . . .
20 اردیبهشت 1398
چشم انتظار . . . . .
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
وقتی فهمیدم انتظارت چقدر شیرین است؛
با خود گفتم پس چه حلاوتی دارد، دیدن تو…
و چقدر شیرین تر است، جان دادن برای تو…
ای پسر فاطمه؛
چه چشمانی که ندبه ها را میگذرانند و تا شامگاه شنبه، انتظار قدمهایت را میکشند…
پس کی خواهی آمد،
تا این انتظار با دیدنت اتمام بخشد؟
پس کی خواهی آمد؟
✍️اگر یـــــڪ نفر را بہ او وصل ڪردی،
براۍ سپاهش تو سردار یارے
✍️ظہـــور نزدیــــڪ استــ
اگر بخـــــواهیم…
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️