#کرامتی_از_شهید_دستغیب
#کرامتی_از_شهید_دستغیب
آقای حاج ماشاءالله صدق آمیز،مشهور به (حاج حقیقت )،ازدوستان نزدیک شهیددستغیب وعضودفتر ایشان،چنین می گوید:
((چندروزقبل ،وقتی می خواستم ازخدمت حضرت آقامرخص شوم،مانندهمیشه دست ایشان رابوسیدم. ناگاه به من فرمود:کربلایی محمد کفاش رامی شناسی؟گفتم:آری. شهید دستغیب به زیر پوستینی که در زیر پایش بود ،دست فرو برد ودو اسکناس هزار تومانی بیرون آورد.وآنهارابه من دادوفرمود:
ازاین طرف می روی،این پول رابه کربلایی بده.من وجه راگرفتم وبیرون آمدم.باخودگفتم :مدت هاست کربلایی راندیده ام،حال آدرسش را از کجا گیربیاورم!
هنوز به خیابان نرسیده بودم که ناگهان کربلایی محمد کفاش راپس ازچند سال دیدم. خیلی پریشان بود. سلام واحوال پرسی کردم، پرسیدم: تورا چه می شود؟! گفت: چیزی نیست.
گفتم: امانتی از طرف حضرت آقا نزد من داری. بلافاصله دست در جیبم کردم وآن دوهزار تومانی رابه ایشان دادم.
با تعجب پول راگرفت. همان گونه که دستش روی پول بود ،سربه آسمان بلند کرد وچند مرتبه الحمدلله گفت. سپس پرسید: تورابه خدا ،آقا این پول را فرستاد؟
گفتم:آری. آن گاه گفت:بگذار جریان رابرایت تعریف کنم. دیروز به درمنزل آقا آمدم و هرچه کردم شخصا بگذارند آقا راببینم ،پاسدارهانگذاشتند ،گفتند:بگو چه کار داری تا به آقا بگوییم.
من که نمی خواستم کسی ازحالم آگاه شود،هیچ نگفتم وبرگشتم . حتی اسمم را هم به آنها نگفتم.
امروز دیدم کارد به استخوانم رسیده است ، گفتم هرچه باداباد . همسرم در حال وضع حمل است وسخت گرفتارم. باز می روم ،شاید خدافرج کند. اینجارسیدم ،شما این وجه راآورید. به جدش قسم!من به کسی حالم را نگفته بودم، اماحضرت آقا این طور دادرسی فرمود.
?شهیدان محراب:حسین اسحاقی