#کلام_استاد
#کلام_استاد
کاروان کربلا وقتی بر میگشت یک سخنگو داشت ، هرکس سراغ هرکس را میخواست بگیرد میرفت از او میگرفت.
میگفت: پدر مرا ندیدی؟ عموی مرا ندیدی؟ برادر مرا ندیدی؟
آی مردم! آی جوانها! یک وقت دیدند این سخنگو دست و پایش را گم کرد !!
یک وقت دید که « علیا مخدره » امالبنین آمده است.
گفت: جواب همه را دادم ، به این خانم چه بگویم؟
چهار تا پسر فرستاده..
وقتی سخنگو توصیف کرد که در کربلا چه خبر بوده است ، خانم پرسید: در کربلا چه خبر؟!
قریب به این مضامین پاسخ داد که خانم! بعضی از فرزندانتان شهید شدند.
سؤال را تکرار کرد ، همان جواب را شنید.
مادر قمر بنیهاشم است ، زن معمولی نبود !!
یک دفعه دیدند که خانم غضبناک شد ، یک طوری گفت که آن سخنگوی کاروان لرزید !!
فرمود: «قد قطعتَ میاةُ قلبی» رگهای قلبم را بریدی ، چرا جوابم را نمیدهی؟!
گفت: خانم! مگر من چه کار کردهام؟ دوبار سؤال را فرمودی و من هم دو بار جواب دادم.
فرمود: نه !
« اولادی و مَن تحتَ الخَضراء کُلُّهم فِداءٌ لأبی عبدالله »
گفت: تمام اولادم و هر که زیر این آسمان است ، فدای حسین شوند !!
از چیز دیگری میخواهم بپرسم ، حسین کجاست…
ادبش را نشان داد ، عظمتش را نشان داد ، عباس را از دست داده است ، سه تا آقازاده دیگرش را هم !
اما فقط سراغ حسین علیه السلام را ️ می گیرد….
#استاداخلاق_فاطمی_نیا
? اللهم عجل لولیک الفرج…?