#کیسه_زر_و_بسم_الله
#کیسه_زر_و_بسم_الله
نقل است که مردى زن مؤمنى داشت که در کارهای خـود به اسـم بارى تعالى مدد میجست و در هـر کار بسـم الله الـرحمن الرحیم می گـفت. شـوهـرش از توسـل و #اعتقاد او به بسـم الله عصبـانی میشد روزى کیسه کوچکى از زر را به همسرش داد و گفت او را نگه دار
زن کیسه را گرفت و با بسـم الله الرحمن الرحیـم آن را در پارچـه اى پیـچیـد و در مکانى پنهـان کـرد. فـرداى آن روز شـوهر کیسـه را برداشـت و به دریا انـداخـت تا همسرش را بى اعتقـاد و #شرمنده کـند. پس از انـداختـن کیسـه در دریـا به دکان خود رفت
در بیــن روز صیـادى دو مــاهى آورد کـه بفروشد مرد هر دو #ماهى را خرید و به منزل خودفرستاد که همسرش غذایى از آن براى شب درست کند. وقتی زن شکم یکى از ماهیها را پاره کردکیسه را میان شکـم او دیـد! آن را بـرداشت و در مـکان اوّل گـذاشت
وقتی شب شد و شوهر بـه خانه آمد زن ماهی های بریان را آورد و خوردند. مـرد به همسـرش گـفت کیسه زر را که پیشت امانت گذاشتم برایم بیاور. زن برخاست، #کیسه_زر را پـیـش شـوهــرش گذاشت. او از مشاهده کیسه تعجب کرد ماجرا را پرسید و بعد از آن از مؤمنان شد