#گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضائی قسمت سی و ششم
23 خرداد 1398
#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضائی
قسمت سی و ششم
کوثر کوچولو خوابش گرفته بود و مادرش بردش تویِ اتاق….
تازه با محمود تنها شده بودیم و میشد یه کم حرف بزنیم ولی…
محمود رضا دائما می رفت تو اتاق و به خانوم و دخترش سر میزد و میومد….
خانومم منو کشید کنار و گفت: این آقا محمودرضا بدجور دخترش رو دوست داره هااا….
از وقتی کوثر رو تو اتاق خوابوندن طاقت نداره دو دقیقه بشینه هِی میره تو اتاق بهشون سر میزنه....
راوی : برادر شهید
#ادامه_دارد….