#گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضائی قسمت شصت و نهم
28 تیر 1398
#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضائی
قسمت شصت و نهم
تو اردوی دانش آموزی با تفنگ بادی زده بودن رو انگشت شصتش….
برای درآوردن ساچمه ، رفت عمل….
وقتی از اتاق عمل داشتن می آوردنش ، زیر لب مدام می گفت : یازهرا…. یا زهرا….
پدر ، الانم که صحبت اون روز میشه میگه : بیهوش بود اما نمی دونم چطور تو بیهوشی این طور توسل می کرد ؟
راوی : برادر شهید
#ادامه_دارد….