#گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضائی قسمت پنجاه و چهارم
#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضائی
قسمت پنجاه و چهارم
چند بار پیش آمد که در مورد اعزام به سوریه با او صحبت کردم….
اما هر بار که حرفش میشد ، با استدلال میگفت که نیازی به اعزام نیروی مردمی نداریم….
نهایتا یک بار که توی ماشینش دوباره سر بحث را باز کرده بودم ، با این جمله که به حضور نیروی غیر متخصص احتیاجی نیست ، جواب آخر را داد !
محمودرضا مربی جنگ افزار بود و رزمندههای زیادی را آموزش داده بود .
همیشه فکر میکردم اگر روزی لازم شد سلاح بردارم ، محمودرضا هست و مطمئنم که میتواند مرا برای چنین روزی آماده کند ….
گفتم : بسیار خب ، اما اگر روزی به ورود ما نیاز بود و اعزامی در کار بود ، چند روز طول میکشد من را آماده کنی ؟
گفت: دو هفته .
فکر کردم شوخی میکند . چون بارها از پیچیدگیهای جنگ شهری در سوریه گفته بود ….
چند وقت پیش ، این حرفها را برای یکی از همسنگرهایش نقل کردم ….
در جوابم گفت : دو هفته که زیاد است ؛ محمودرضا در عرض دو روز آدمی را که صفر بود به تک تیرانداز تبدیل کرده بود .
راوی : برادر شهید
#ادامه_دارد….