#گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضائی قسمت چهل و هشتم
#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضائی
قسمت چهل و هشتم
محمودرضا شكسته بود خودش را و به راحتى مى شكست خودش را….
در اين خصوصيت اخلاقى ، در اوج بود….
بدون اغراق مى گويم كه به جز دشمن و جلوى آدم هايى كه زور مى گفتند ، مقابل همه ی بندگان خدا این جور بود….
آن قدر تمرين كرده بود كه خودش را شكستن ، برايش آسان شده بود….
وقتى اولين بار بعد از حدود بيست سال ، مربى كاراته اش را كه سال ٧٠ با هم پيش ايشان تعليم مى ديديم ، ملاقات كرد ، خم شد و دست ايشان را بوسيد ؛ كارى كه هیچ وقت من براى مربيانم نكرده بودم….
اين تواضع را بين مردم حتى با كسانى كه ممكن بود سلوک بسيجى اش را قبول نداشته باشند ، داشت….
اوايل دوره ی پاسداريش در تهران زياد تعريف مى كرد از مواردى كه با آدم های اين جورى برخورد كرده بود و آن ها به او علاقمند شده بودند….
با مردم بى ادعا بود محمودرضا.
راوی : برادر شهید
#ادامه_دارد….