گفتگوی شبانه با حضرت دوست
❤️گفتگوی شبانه با حضرت دوست ❤️
خدای جانم…
آمدم بگویم بی معرفت نشده ام
فقط کمی دلتنگممم..
دلتنگ آسمان، دلتنگ اهالی اش، دلتنگ کسانی که عطر تو را بدهند
آمدم بگویم یادم نرفته روزهایم باید بویِ تو را بدهـد..
یادم نرفته گناه باید دلِ آدم را بیشتر از هرچیزی به درد آورد…
آمدم بگویم حواسم به همیشه بودن هایت هست
به وقت تنهایی که اضطراب فرصت نفس کشیدن را از من گرفته بود و هیچکس حرف دلم را نمی فهمید تو بودی?
روزهایی که فهمیدم هیچ چیز از هیچکس بعید نیست! روزهایی که آدمها توقعم را برنیاوردند، نگاه مهربانت بیشتر بود?
به لذت هایی که می دانستم دوستشان نداری فکر میکنم به سختی کنار گذاشتن شان
به دست مهربانت که همان وقت روی شانه ام گذاشتی که به من بفهمانی حواست هست♡
به لغزیدن هایم فکر میکنم، به دستگیری هایت، و باز به تنهایی ام فکر میکنم?
به تنهایی که با کسی جز تو پر نخواهد شد!
به نگاه مهربانت چشم دوخته ام
نگاه مهربانت را از من نگیر
♡دستم را بگیر، نگذار خطا بروم ♡