#ݕانۅے_ݘشمہ
❣﷽❣
? #ݕانۅے_ݘشمہ ?
#قسمت_4⃣2⃣
امروز ابوطالب بزرگ خاندان بنى هاشم است، اگر او دستور دفاع از محمّد(ص)را بدهد همه جوانان غيور بنى هاشم به ميدان مى آيند. وقتى او شمشير به دست بگيرد براى بت پرستان روز سختى خواهد بود.
اكنون پيامبر مى تواند مردم را به اسلام دعوت كند. او از هر فرصتى استفاده مى كند تا رسالت خود را به مردم برساند.
بيا دعا كنيم خدا عمر ابوطالب را زياد كند! او تنها كسى است كه از پيامبر حمایت میکند.
خداوند به پيامبر پسرى مى دهد. پيامبر نام او را عبدالله مى گذارد و به او علاقه زيادى دارد.
عبدالله پس از شش ماه بيمار مى شود و بعد از چند روز از دنيا مى رود. مرگ او براى پيامبر خيلى سخت است، ولى او صبر پيشه مى كند.
خبر مرگ عبدالله باعث خوشحالى دشمنان پيامبر مى شود، آنها با خود مى گويند: محمّد پسر ندارد و بعد از مرگ او، نام و يادش فراموش خواهد شد!
پيامبر وقتى اين سخنان را مى شنود هيچ نمى گويد. تا به حال همه پسران پيامبر از دنيا رفته اند.
“عاص” كه يكى از بت پرستان است پيامبر را مى بيند و به او مى گويد: خوشحالم كه تو “اَبْتَر” هستى!
اَبْتَر به كسى مى گويند كه هيچ فرزند پسرى ندارد تا نام و ياد او را زنده نگاه دارد.
و خداوند سوره كوثر را بر پيامبر نازل مى كند:
(إِنَّـآ أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ . . . )
اى محمّد! ما به تو كوثر عطا مى كنيم…بدان كه دشمن تو اَبْتَر است.
اين كوثر چيست كه خدا آن را به پيامبر مى دهد؟
بايد صبر كنيم تا زمان سفر آسمانى پيامبر فرا برسد…88
جبرئيل همراه با دو فرشته ديگر از آسمان آمده اند. آنها مى خواهند پيامبر را به اوج آسمان ها ببرند.89
امشب شبى است كه پيامبر مهمان عرش خدا مى شود، امشب شب معراج پيامبر است.90
سفر آغاز مى شود. پيامبر سوار بر اسبى بهشتى مى شود و به سوى بيت المقدس مى رود.
همه پيامبران خدا در آنجا جمع شده اند، آنها مى خواهند پيامبر را ببينند و سخنش را بشنوند.91
ساعتى بعد، پيامبر به آسمان ها مى رود، فرشتگان به استقبال او آمده و به او خوش آمد مى گويند.92
مدّتى مى گذرد، اكنون پيامبر وارد بهشت مى شود، بهشتى كه خدا براى بندگان خوبش آماده كرده است…
به به ! عجب بوى خوشى مى آيد !
اين بوى خوش از چيست كه تمام بهشت را فرا گرفته و بر عطر بهشت، غلبه پيدا كرده است؟
پيامبر مدهوش اين بو است. او از جبرئيل سؤال مى كند:
ــ اين عطر خوش از چيست؟
ــ اين بوى سيب است . سيصد هزار سال پيش، خدا سيبى با دست خود آفريد. از آن زمان تاكنون اين سؤال براى ما بدون جواب مانده كه خدا اين سيب را براى چه آفريده است؟
لحظاتى بعد، دسته اى از فرشتگان نزد پيامبر مى آيند. آنان همراه خود همان سيب را آورده اند.
آنها رو به پيامبر مى كنند و مى گويند: اى محمّد ! خداوند اين سيب را براى شما فرستاده است.93
آرى، پيامبر مهمان خدا است و خدا خودش مى داند از مهمان خود چگونه پذيرايى كند. او سيصد هزار سال پيش، هديه پيامبر خود را آماده كرده است!
به راستى هدف خدا از خلقت آن سيب خوشبو چيست؟
بايد صبر كنى تا پيامبر اين سيب را تناول كند و از آن سيب، فاطمه(س) خلق شود، آن وقت، رازِ خلقت اين سيب را مى فهمى.
و چه مى دانى فاطمه(س) كيست. او محورِ رضايت خداست.94
فاطمه(س) بوىِ بهشت مى دهد; بوى سيب سرخِ بهشتى!95
ــ خديجه! من امشب به معراج رفتم و مهمان خدا بودم.
ــ خدا از مهمانش چگونه پذيرايى كرد؟
ــ او به زودى به ما دخترى خواهد داد كه نامش فاطمه خواهد بود.
نسل من از او خواهد بود. نسلى كه بسيار بابركت است.
ــ خدا را شكر.
ــ خديجه! در همه اين سفر، جبرئيل همراه من بود. او در پايان اين سفر از من خواسته اى داشت.
ــ خواسته او چه بود؟
ــ از من خواست تا سلام او را به تو برسانم.96
مدّتى مى گذرد، ديگر وقت آن است كه فاطمه(س) به دنيا بيايد. خديجه نياز به كمك دارد.
او كسى را به سراغ زنان قابله مى فرستد تا به كمك او بيايند; امّا به يارى او نمى آيند.
آنها براى خديجه چنين پيام مى فرستند: خديجه! چرا با محمّد ازدواج كردى؟ چرا از او حمايت كردى؟ چرا به دين او ايمان آوردى؟ ما به كسى كه بت هاى ما را قبول ندارد كمك نمى كنيم!
خدايا! خديجه چه كند؟
شب فرا مى رسد و تاريكى همه جا را فرا مى گيرد. خديجه تنهاىِ تنها، در اتاقش است. او ماجراى زنان مكّه را به پيامبر نمى گويد. او نمى خواهد پيامبر غصّه بخورد.
اكنون خديجه دست به دعا برمى دارد:
بار خدايا! فقط از تو كمك و يارى مى خواهم!
? #نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
#ادامه_دارد…
?الَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج?