ویژگی های دانشجوی انقلابی از نگاه رهبرانقلاب
رهبر معظم انقلاب برای دانشجو سه ویژگی کلان را برمیشمارند و همهی توقعات خود از دانشجویان را در قالب همین سه ویژگی میدانند که عبارتاند از: استقلالطلبی، عدالتخواهی و آرمانگرایی.
ایشان بیداری دانشجویی را زمینه حیات جامعه میدانند و برای این بیداری دانشجویی ویژگیهایی را برمیشمارند که عبارت است از:
1. آرمانگرایی در مقابل مصلحتگرایی؛ عشق به آرمانها و مجذوب آرمانها شدن.
2. صدق و صفا و خلوص و دوری از کلک، تقلب، حیله و شیوههای غیرانسانی.
3. آزادی و رهایی از وابستگیهای گوناگونِ حزبی و سیاسی و نژادی و امثال اینها.
4. حرکت، مبتنی بر اشخاص نبودن، سیال بودن.
5. در مقابل مظاهری که از نظر فطرت انسانی زشت است (مثل ظلم، زورگویی، تبعیض، بیعدالتی، تقلب، دورویی و نفاق) حساسیت منفی دارد و آن را دفع میکند.
6. ضمن اینکه احساسات هست، منطق و تفکر و بینش و تحصیل و میل به فهمیدن و تدقیق هم در آن وجود دارد.
رهبر معظم انقلاب در اینجا البته علاوه بر این ویژگیها، آفاتی را نیز برای جریان دانشجویی در نظر میگیرند که گرفتار شدن به این آفات را برابر با رو به افول رفتن حرکتهای دانشجویی میدانند:
1. یکی از آفات حرکت دانشجویی این است که (همانطور که گفتم) عناصر و مجموعههای ناباب به آن طمع بورزند و بخواهند از آن سوءاستفاده کنند.
2. یکی دیگر از آفات جنبش دانشجویی (همانطور که گفتم) دور شدن از آرمانهاست.
3. یکی دیگر از آفات مهم جنبش دانشجویی، سطحی شدن است. عزیزان من! از سطحیاندیشی بهشدت پرهیز کنید. خصوصیت دانشجو، تعمق و تدقیق است.
4. یکی دیگر از آفات، به دام احزاب و گروهها افتادن است که این را قبلاً هم گفتم. مواظب باشید، اختاپوس خطرناک احزاب و گروههای مختلف به سراغتان نیاید و شما را به دام نیندازد.(1)
ایشان در همان گفتار، برداشت خود را از جریان دانشجویی در چند کلام خلاصه میکنند و میفرمایند: «برداشت من از جنبش دانشجویی و نگاه من به جنبش دانشجویی این است: ضد استکباری، ضد فساد، ضد اشرافیگری، ضد حاکمیت تجملگرایانه و زورگویانه، ضد گرایشهای انحرافی.»(2)
پُرواضح است دانشجو بماهو دانشجو، اول وظیفهاش درس خواندن است و رهبر انقلاب نیز تحصیل، تهذیب و ورزش را سه ویژگی دانشجوی موفق میداند. حال با توجه به این مختصات، رهبر انقلاب جریان دانشجویی را یک جریان گفتمانساز میدانند و میفرمایند: «در همهی این سالهای انقلاب، حضور دانشجویان در این صحنهها، حضور فعال و مؤثری بوده است. دانشجوها گفتمانساز بودهاند، فضای فکری ساختهاند، گفتمانهای سیاسی و انقلابی را در جامعه حاکم کردهاند که در موارد زیادی این وجود داشته است.»(3)
این نقش جنبش دانشجویی تا آن حد ظهور و بروز پیدا کرد که رهبر انقلاب در جمع اعضای اتحادیهی انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل، آنها را حلقههای پیشبرندهی نظام میخوانند و میفرمایند: «برخی از استراتژیستهای خارجی در اوایل انقلاب این تحلیل را دادند که انقلاب ایران از روشهای ویژهای برای تثبیت، رشد و پیشرفت خود بهرهبرداری کرده که بیسابقه است که از جملهی اینها، ایجاد انجمنهای اسلامی است و اینها هستههای انقلابی مؤمنی هستند که انقلاب متکی به اینهاست. هرچند آنها دیر فهمیده بودند، اما درست فهمیده بودند. انجمنهای اسلامی در هرجا عبارت بودند از آن مجموعههای پرانگیزه با ایمانهای روشن، با احساسات پرجوش که مثل یک موتوری همهی آن مجموعه را با خودشان حرکت میدادند و پیش میبردند و انجمنهای اسلامی دانشجویان در طول زمان کارهای باارزشی را در دانشگاهها انجام دادند.»(4)
پی نوشت:
1. بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت، 24 آذر 1387.
2. همان.
3. همان.
4. دیدار با اعضای اتحادیهی انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاههای سراسر کشور.
توقف هواپیما برای نماز
وقتی عمل جراحی چشم علامه طباطبایی در انگلیس با موفقیت انجام شد، دکتر جراح به ایشان گفت: خوشبختانه جراحی چشم شما موفقیتآمیز بود. ایشان گفت: ولی من بسیار ناراحتم. گفت: چرا؟ فرمود: چون وقتی میآمدیم نماز را در هواپیما خواندم و نتوانستم آن را آنطور که شایسته بود انجام دهم. ناراحتم که در بازگشت چه کنم. نماز از دستم میرود.
دکتر با یک شرکت هواپیمایی صحبت کرد که اگر ممکن است در بازگشت در فرودگاهی بایستند تا ایشان نمازشان را بخوانند. ولی شرکت قبول نکرد. تا اینکه با یک شرکت خصوصی صحبت کردند و آنها قبول کردند و علامه توانست در بین راه در فرودگاهی نماز خود را با شرایطش انجام دهد.
پای درس علماء، محمد تقی صرفیپور، ص۱۷۹
نماز تکرار نیست، معراج است
برخلاف تصور بعضی که نماز را تکرار میدانند، نماز نردبان ترقی است که هر چه بیشتر با حضور قلب خوانده شود بالاتر می روی، گرچه ظاهر رکوع و سجودها تکرار می شود ولی در حقیقت همانند کلنگی است که برای حفر چاه میزنند.
کلنگ زدن در ظاهر تکراری است اما در واقع هر کلنگی که میزنید یک قدم به آب نزدیکتر میشوید. هر گامی که در نردبان برمیداریم یک قدم به آسمان نزدیک می شویم هر چه بیشتر قرآن بخوانید به نکات بیشتری میرسید هر چه بیشتر گل را ببویید، بیشتر لذت می برید. در سفر حج هر چه بیشتر سفر کنید به اسرار تازهای برمیخورید. ظاهر نماز تکراری است اما در واقع عمق بخشیدن و پرواز است.
یکصد و چهارده نکته در مورد نماز، محسن قرائتی، ص ۵۱ ـ ۵۰
دلت پاک باشه...
در زمان معاویه گروهی تشکیل شدند و مذهبی ایجاد کردند به نام مذهب مرجئه.
به زبان ساده آنها جماعتی بودند که احکام را ساده میگرفتند و میگفتند لازمه مسلمانی فقط ایمان است و بس، اگر کسی گناهی انجام داد هر چند کبیره باشد به ایمان او ضرری نمیرسد…به زبان امروزی
فقط دلت پاک باشه، هرکاری دوست داری بکن…
از ابو مسروق نقل شده که:
حضرت صادق «علیه السلام» از من درباره اهل بصره پرسید که (بر) چه (مذهبى ) هستند؟ عرض کردم: مرجئه و قدریه و حروریه، فرمودند: خدا لعنت کند این ملتهای کافر مشرک را به هیچ وجه خدا پرست نیستند… با آنها همنشین نشوید- یعنى با مرجئه- خدا آنها را لعنت كند و لعنت كند ملّتهاى مشركى كه خدا را در هیچ موضوعى از موضوعها نمىپرستند.[1]
امروز هم خیلی دیدم از آدمهایی که میگفتند…بیخیال…دلت پاک باشه…بعد راحت خیلی کارایی که دوست داشتند رو انجام میدادند…………مواظب باشین لعنت امام دامن شما را نگیرد…مواظب باشید مرجئه زمان خود نشوید…
پی نوشت:
1- اصول کافی
عرضۀ دین به امام زمان (عجل الله) در زمان غیبت
یکی از مشکلات ما در زمان غیبت امام معصوم (علیه السلام)، نبود دسترسی مستقیم به امام زمان (عجل الله) است. از این رو این امکان برای ما و شیعیان وجود ندارد که نزد امام برسیم و اعتقادات خود را با ایشان محک بزنیم و باورهای خودمان را به ایشان مستقیما عرضه کنیم.
اما روش دیگری که برای ما هم ممکن است و به نوعی عرضۀ غیر مستقیم اعتقادات است، زیارتهایی است که برای هرکدام از ائمه (علیه السلام) صادر شده است. در هرکدام از زیارت نامهها، فرد امام را مخاطب قرار میدهد و گوشهای از اعتقادات صحیح را که از جانب معصوم صادر شده، میخواند و امام را شاهد بر این اعتقاد میگیرد و سپس دعا میکند.
به عنوان مثال در زیارت آل یس میخوانیم:
«أُشْهِدُکَ یَا مَوْلَایَ أَنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ لَا حَبِیبَ إِلَّا هُوَ وَ أَهْلُهُ وَ أُشْهِدُکَ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَ الْحُسَیْنَ حُجَّتُهُ وَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ وَ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ وَ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ حُجَّهُ اللَّهِ أَنْتُمُ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ أَنَّ رَجْعَتَکُمْ حَقٌّ لَا رَیْبَ فِیهَا ...»
در این زیارت امام را به عنوان شاهد میگیریم و اعتقادات صحیح را برایشان میخوانیم.
یکی دیگر از زیارت نامههایی که اعتقادات زیادی را بیان میدارد، زیارت جامعۀ کبیره است که از مهمترین و کاملترین زیارتنامههای امامان معصوم (علیه السلام) است. این زیارت نامه از امام هادی (علیه السلام) روایت شده است و در آن اعتقادات مهم و اساسی در باب مقام و جایگاه ائمۀ معصومین (علیه السلام) بیان شده است.
منبع:
darolmahdy_borkhar
چرابه امام حسین سفینه النجاه گویند؟
چرا جمله «انالحسین مصباحالهدی و سفینه النجاه»؛ فقط درمورد امامحسین(علیه السلام) آمدهاست؟
در منابع روایی آمده است: «انه لمکتوب علی یمین عرش الله مصباح هاد و سفینه نجاه»؛ در طرف راست عرش نوشته شده است: حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است. (اعلام الوری، ص400)
بر این اساس، جا دارد که پرسیده شود؛ چرا از بین ائمه هدی تنها امام حسین(علیه السلام) از این لقب برخوردار شدند؟
در پاسخ باید گفت: اگرچه ائمه(علیه السلام) نور واحد هستند و همگی چراغ هدایت به حساب میآیند، اما شرایط زمانه باعث میگردید تا جنبهای از شخصیت آنان تجلی پیدا کند و به فعلیت برسد و در نتیجه مظهر یک اسم از اسمای الهی گردند.
با توجه به دو مثال میتوان مطلب گفته شده را توضیح داد.
مثال اول: از بین ائمه(علیه السلام) تنها امام پنجم(علیه السلام) به شکافنده علم (باقر) ملقب است، با اینکه همه امامان معصوم از علم لدنی برخوردار بودند و این نیست، مگر اینکه در زمان و شرایطی که امام پنجم(علیه السلام) زندگی میکرد، از سویی نحلهها و افکار جدیدی، بروز کرده و از سویی دیگر، دولت بنیامیه به ضعف گراییده بود. در این فضا و بستر فراهم شده، ضروری بود که اصول مکتب تشیع تبیین شود.
مثال دوم: از بین امامان معصوم تنها امام علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) از لقب ثارالله (خون خدا یا کسی که ولی دم او خدا است) برخوردارند با اینکه همه آنان به مرگ طبیعی از دنیا نرفتهاند و شهادت در راه خدا نصیب آنان شده است. دلیل این امر آن است که از بین امامان تنها خون آن دو امام بر زمین ریخته شد و در آن شرایط، این نحوه از شهادت، بیشترین نقش و تأثیر را در حیات بخشی به اسلام داشته است.
اما چرا لقب چراغ هدایت و کشتی نجات تنها برای امامحسین(علیه السلام) استفاده شده است؟
در جواب باید گفت: موقعیت و شرایط امام حسین(علیه السلام) یک شرایط ویژه بود. در آن شرایط بنی امیه توانسته بود با تبلیغات مسموم چهره اسلام را واژگون و مسخ نماید. روشن است که چنین اسلامی نمیتوانست هدایتگر انسانها باشد، اسلامی که اجازه میداد خلیفه آن یک انسان شرابخوار و قمار باز و… باشد، اسلامی که تبعیض نژادی و طبقاتی را میپذیرفت، اسلامی که سردمدارانش درحالت مستی بر نماز جماعت حاضر میشدند.
امام آنگاه که از هدف قیام خود سخن میگوید، میفرماید: من نه برای راحتطلبی و وانهادن مسئولیت، به راه افتادهام و نه برای خوشگذرانی و بیهودگی؛ نه انگیزهام ستمکاری و بیدادگری است و نه تبهکاری، بلکه میخواهم امت جدم را اصلاح کنم .(حیاه الامامالحسینبنعلی(علیه السلام)، ج2، ص264)
آن حضرت- بعد از ترسیم وضعیت اجتماعی زمانه خود- میفرماید: «مگر نمیبینید که حق و عدالت اجرا نمیشود و مردم دست از باطل نمیکشند؟! در چنین محیط فاسد و آلودهای هر فرد با ایمانی آرزومند مرگ و ملاقات پروردگار است».
یا آنگاه که از زمامداری یزید با خبر شد، فرمود: «و علیالاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید.» (دیگر باید فاتحه اسلام و مسلمانی را خواند و با آن وداع گفت، آن گاه که جامعه و مردم دچار زمامدار و رهبری مانند یزید گردند. (اللهوف علی قتلی الطفوف، ص11)
امام در چنین شرایطی توانست هم اسلام را از نابودی نجات بخشد و هم تمام ابعاد اسلام واقعی را در عمل برای جهانیان ترسیم نماید و به نمایش بگذارد و در واقع راه نجات و هدایت را برای انسانها تجسم نماید؛ از این جهت؛ در حادثه کربلا و به ویژه روز عاشورا ما شاهد بروز و ظهور همه فضائل و خوبیها از وجود مقدس امامحسین(علیه السلام) و یارانش هستیم، و میتوانیم این ادعا را داشته باشیم که تمام ابعاد اسلام توسط ایشان با رنگ خون در زمین کربلا این تابلوی همیشه زنده تاریخ، نقاشی شده است، درحالی که برای امامان دیگر این شرایط فراهم نشد که همه ویژگیها و فضائل خود را در معرض دید حقیقتجویان قرار دهند و تمام ابعاد هدایتی اسلام را به نمایش بگذارند، و این البته به مقتضای وظیفهای بود که برعهده آنان بود که هر شرایط خاص، رفتار خاصی را هم میطلبید و آنان موظف بودند الگوی رفتاری مناسب همان شرایط را به بشریت ارائه دهند؛ یعنی این محدودیت از سوی شرایط بوده است که رفتار الگویی محدودی را اقتضا میکرد. به جهت همین جامعیتی که واقعه عاشورا از آن برخوردار است این حادثه و خود امامحسین(علیه السلام) چراغی شدند که با نگاه به این چراغ کسی گمراه نمیشود و در دریای طوفانی غرق نخواهد شد.
به عبارت دیگر، آن امام چراغ هدایت است برای آنهایی که در ظلمات جهل گرفتار آمدند و کشتی نجات است برای آنهایی که در گرداب دنیا دست و پا میزنند. لذا در زیارت اربعین امامحسین(علیه السلام) میخوانیم:
خون پاکش را در راه تو به خاک ریخت تا بندگانت را از جهالت و سرگردانی گمراهی نجات بخشد، درحالی که دنیاطلبان (کسانی که دنیا فریبشان داده بود) بر علیه او یک دست شده بودند. (بحارالأنوار، ج98، ص331)
بنابراین همه ائمه اطهار(علیه السلام) از این منظر چراغ هدایت و کشتی نجات هستند اما امام حسین(علیه السلام) به خاطر شرایط خاصی که داشت، برجستگی و ویژگیهایی یبشتری پیدا کرده است در روایتی از امامرضا(علیه السلام) آمده است که همه ما کشتی نجات هستیم اما کشتی امام حسین وسیعتر است و در امواج متلاطم دریا سریعتر به مقصد میرسد. (بحارالانوار، ج26، ص322)
منبع