زودگذر همانند ابر!
همین دیروزبودکه منتظربودیم سال تحویل شودوباهم دعای(یامقلب القلوب والابصار)رابخوانیم چه زودگذشت.
«وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ ۚ أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَجَاءَکُمُ النَّذِیرُ ۖفَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِینَ مِن نَّصِیرٍ ». و از درون آتش فریاد میزنند: ای پروردگار ما! ما را بیرون بیاور تا کارهایی شایسته انجام دهیم، غیر از آنچه میکردیم؛ جواب داده میشود، آیا آن قدر شما را عمر و فرصت ندادیم که پند بگیرید؟ و از بیم دهندگان بیم گیرید؟ پس بچشید که ستمگران را یاوری نیست. (سوره مبارک فاطر)
در روایات وارد شده کسانی که در روز قیامت از عمر خود استفاده نکرده باشند و عمر خود را به تباهی گذرانده باشند دچار حسرت می شوند از این رو، فریاد بر میآورند که خداوندا! یک بار دیگر ما را به دنیا برگردان، تا تمام لحظات زندگی را در کسب ایمان، عمل صالح و اخلاق نیکو، صرف کنیم و از الطاف تو، بهرهمند گردیم. ولی در پاسخ آنان، گفته میشود: باید وقتی که در دنیا بودید، از وقت خود استفاده میکردید از عمرتان، بهره میگرفتید.
فرصتهایی که بر سر راه زندگی بشر پیش میآید، ناپایدار و زودگذر است و ممکن است بزرگترین فرصت ثمربخش بر اثر کمترین مسامحه و سهل انگاری از کف برود. اولیای گرامیاسلام همواره خطر از دست رفتن فرصتها را به پیروان خود خاطر نشان کرده اند.
حضرت علی( علیه السلام )نیز میفرماید:
«اَلْفُرْصَه تَمُرُّ مَرَّالسَّحابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْر» (نهج البلاغه، فیض، حکمت ۲۰، ص ۱۰۹۶.)
فرصت مانند ابر (از افق زندگی) میگذرد. پس فرصتهای خیر را غنیمت بشمرید (واز آنها استفاده کنید).
نکاتی در موردغنیمت داشتن فرصت عمر
اول: دنیا، دار کار، کوشش و عمل است و آخرت دار بهره برداری از عمل دنیا. باید کاری کرد که در آخرت دچار حسرت نشد. قرآن کریم میفرماید:
«وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَهٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ» (مریم، آیه ۳۹.)
آنان (ستمگران) را از روز حسرت که کار به پایان آمده و آنان همچنان در حال غفلت هستند بترسان.
دوم: در قیامت پیش از آنکه انسان قدمی بردارد از عمر، جوانی و مال خود مورد پرسش قرار میگیرد. چنان که امام صادق(علیه السلام )میفرماید:
از جمله مواعظ لقمان به فرزندش این بود که در قیامت وقتی در موقف حساب قرار گرفتی، از چهار چیز تو را میپرسند:
«عَنْ شَبابِکَ فیما اَبْلَیْتَهُ وَ عُمْرِکَ فیما اَفْنَیْتَهُ وَمالِکَ مِمَّا اکْتَسَبْتَهُ وَفیما اَنْفَقْتَهُ» (کافی، ج۲،ص۱۳۵).
(میپرسند) جوانیت را چگونه گذراندی؟ عمرت را درچه راه فانی ساختی؟ مالت را از کجا به دست آوردی و در چه راه صرف کردی؟
در میان چهار مورد مزبور، دو مورد اول (نعمت جوانی و نعمت عمر) از گرانبهاترین نعمتهای خداوند است؛ دوران جوانی بهترین فرصت برای نیل به پیروزیهای درخشان زندگی است،
سوم: انسان باید از عمر خود در راه کمال انسانی بهره گیرد. این کمال در افزایش علم و معرفت در راه خدا و در اطاعت خدا خلاصه میشود. هر چه غیر از این باشد، اتلاف عمر محسوب میشود. اگر کار و کسبی دارد، اگر زندگی تشکیل میدهد، اگر با دیگران نشست و برخاست دارد و حتی اگر به گشت و گذاری در شهرها و صحراها و کشورها میپردازد، همه باید در راستای این کمال باشد. اغتنام فرصت به استفاده از لحظه لحظه زندگی است. چنین نشاطی تعطیلی ندارد و چنین انسانی خستگی نمیپذیرد.
عوامل از دست دادن فرصتها
کسالت و تنبلی: کسالت و تنبلی، نوعی بیماری است که چون خوره، دین و دنیای انسان را نابود میسازد.
امام باقر( علیه السلام )فرمود:
«اَلْکَسَلُ یَضُرُّ بِالدّینِ وَالدُّنْیا» (تحف العقول، ص ۲۱۹.)
تنبلی، به دین و دنیای انسان، ضرر میزند.
کار امروز به فردا وانهادن: تاخیر انداختن کارها و کار امروز را به فردا وانهادن از جمله آفتهای از دست دادن فرصتها محسوب میشود. در روایات اسلامی، از این موضوع با عنوان ( تسویف) یاد شده است.
بی هدفی: اگر هدف انسان در زندگی مشخص باشد در هر لحظه و با سرعت آن هدف را پی میگیرد؛ اما آدم بی هدف اینجا و آنجا پرسه میزند و وقت خود را میگذراند.
بیبرنامه بودن: بسیاری از فرصتها دراثر نداشتن برنامه درست، از بین میرود.
لهو و بیهودگی: روی آوردن انسان به خوشگذرانی های موقت و بی حاصل، فرصت های گرانبها را نابود میکند؛ البته معنای آن، نداشتن تفریح نیست، بلکه باید تفریح انسان در راستای هدف والای کمال طلبی باشد.
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده ى جوانى از این زندگانیم
دارم هواى صحبت یاران رفته را
یارى کن اى اجل که به یاران رسانیم
پرواى پنج روز جهان کى کنم که عشق
داده نوید زندگى جاودانیم
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژده ى جرس کاروانیم
گوش زمین به ناله ى من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بى همزبانیم
اى لاله ى بهار جوانى که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیم
گفتى که آتشم بنشانی، ولى چه سود
برخاستى که بر سر آتش نشانیم
شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم
عمر
شعر