موجبات شهادت امام جواد علیه السلام
1- تقواى الهى و عدم همراهى با فساد دربار
میدانیم که یکى از القاب آن حضرت «تقى» است و این به خاطر جلوه و ظهور خاصى است که تقواى الهى آن امام همام در اجتماع آن روز نموده و جهانى از پاکى و عفاف و تقوا را فرا راه دیدگان قرار داده بود و الا تمامى معصومین بر خوردار از صفت تقوا و عصمت الهى هستند. چنانکه همه «صادق» راستگو و «کاظم» فرو برنده خشم و «زین العابدین» زیباترین روح پرستنده هستند.
اما فرهنگ القاب معصومین ریشه اى اجتماعى وبرخاسته از عنایت الهى دارد که لقب «تقى» نیز از این مقوله است. نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و وضعیت درباریان ما را بدین نکته رهنمون میکند که دشمن تلاشى پیگیر داشت تا به گمان خود آن حضرت را با عیاشی ها و فساد دربار براى یک بار هم که شده است آلوده کند و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان وطرفدارانش که او را به خاطر پاکى و طهارت الهى اش مى ستودند ساقط کند و حتى مامون براى کشاندن آن حضرت به بزم دربار دخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت دستور لازم را نیز صادر کرد. اما راه بجایى نبرد و پاکى و تقواى امامت بر اندیشه باطل مامونى پیروز گشت و نورانیتى مضاعف یافت
2- برترى دانش و تفوق علمى
دومین عامل شهادت امام جواد (علیه السلام) را میتوان حضور قوى و کار آمد حضرت در صحنه هاى علمى و برترى دانش آن حضرت بر شمرد زیرا که این امر ناتوانى خلیفه را در مقابل امام جواد (علیه السلام) که بسیارى خلافت را حق آنان می دانستند به نمایش می گذاشت. و ضعف بنیه علمى دانشمندان دربارى را هر چه بیشتر آشکار می ساخت که از میان مباحثات متعدد حضرت یکى از آنها را برگزیده و نقل میکنیم:
«زرقان» که با «ابن ابى داود» دوستى و صمیمیت داشت میگوید: یک روز ابن ابى داود از مجلس معتصم باز گشت، در حالى که به شدت افسرده و غمگین بود علت را جویا شدم گفت: امروز آرزو کردم که کاش بیست سال پیش مرده بودم پرسیدم چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از ابوجعفر امام جواد (علیه السلام) در مجلس معتصم برسرم آمد. گفتم:
جریان چه بود؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه«معتصم» خواست که با اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و محمد ابن على «حضرت جواد (علیه السلام) را نیزفراخواند و از ما پرسید دست دزد از کجا باید قطع شود؟ من گفتم: از مچ دست. گفت: دلیل آن چیست؟ گفتم: چون منظور از دست در آیه تیمم «فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم»،صورت و دستهایتان را مسح کنید» تا مچ دست است. گروهى از فقها در این مطلب بامن موافق بودند و میگفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود ولی گروهى دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود و چون معتصم دلیل آن را پرسید گفتند: منظور از دست در آیه شریفه وضوء:
«فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق» صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید. تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به محمد ابن على امام جواد (علیه السلام) کرد و پرسید: نظر شما در این مساله چیست؟
گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید. محمد بن على (علیه السلام) گفت: چون قسم دادى نظرم را میگویم. اینها در اشتباهند. زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقى بماند. معتصم گفت: به چه دلیل؟
گفت: زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق می پذیرد. بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود دستى براى او نمی ماند تا سجده نماز را به جا آورد و نیز خداى متعال می فرماید: «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» سجده گاه ها از آن خداست. پس هیچ کس را همراه با خدا مخوانید. ابن ابى داود میگوید: معتصم جواب محمد بن على را پسندید دستور داد انگشتان دزد را قطع کنند و من همانجا آرزوى مرگ کردم. پس ازسه روز ابن ابى داود به حضور معتصم مى رسد و میگوید: به معتصم گفتم خیر خواهى براى امیرالمومنین بر من واجب است و من در این جهت سخنى میگویم که می دانم با آن به آتش جهنم می افتم. معتصم گفت آن سخن چیست؟ گفتم: چگونه امیرالمومنین براى امرى از امور دینى که اتفاق افتاده است به خاطر گفته مردى که نیمى از مردم به امامت او معتقدند و ادعا میکنند او از امیرالمومنین شایسته تر به مقام اوست، تمام سخنان آن علماء و فقها را رها کرده و به حکم آن مرد حکم کرد؟ پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا را دربرابر این خیرخواهیت به تو پاداش نیک عطا کند و پس از آن بودکه تصمیم به شهادت امام (علیه السلام) گرفت.
3- بزرگداشت نهضت هاى شیعى
حسین بن على مشهور به شهید فخ نواده حضرت مجتبى (علیه السلام) در زمانی که از خلفاى بنى عباس به نام هادى عباسى قیام کرد. یاد و نام او سندى بر محکومیت بنى عباس تلقى مى شد و حماسه نهضت هاى شیعى علیه خلفاى عباسى را در خاطره ها تجدید می نمود. در حمایت ازاین شهید انقلابى روایتى نیز از امام جواد (علیه السلام) میخوانیم: «پس از فاجعه کربلا هیچ فاجعه اى براى ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده است.» یکى از نویسندگان در حکمت نقش انگشترى امام جواد (علیه السلام) «نعم القادر الله» می نویسد: بعد از آن که «مامون» همه انقلاب ها را سرکوب نموده و تمامى صداها را خفه کرد؛ طبیعى بودکه مامون و عباسیان و یارانشان احساس کنند که به نهایت آروزیشان رسیده و به ارزشمندترین آرمانهایشان که عبارت بود از محکم ساختن پایه هاى حکومت و سلطنتشان به طورى که دیگر هیچ نیرویى توان ایستادن در برابر جبروت و سرکشى آنان نداشته باشد؛ دست یافته اند.
ولى می بینیم که بعد از این همه، نقش انگشترى امام جواد (علیه السلام) در برابر تمامى تصورات آنان قد علم می کند وتمامى مظاهر و سرکشى و ستم آنان را محکوم می کند. آن نقش این جمله است چه نیکو توانمندى است خدا. و در این راستاست که معتصم پس از این که از مردم بیعت براى خود گرفت جویاى حال امام جواد (علیه السلام) شد و دستور داد که امام جواد (علیه السلام) و همسرش ام الفضل را به بغداد فرا خوانند. زیرا که حضور و نام و یاد آن بزرگوار حماسه جهاد و پرچم آزادگى و عزت ایمان است و جلوه امامت و وصایتش مهر باطلى است بر خلافت هاى باطل بنى عباس. درود و سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه (علیه السلام) آن هنگام که بامیلادش جلوه زیباى مبارکترین مولود را رقم زد و آن هنگام که با قامت زیباى امامت خویش قیامتى از شکوه و جلال و عظمت الهى رامتجلى ساخت و آن زمان که در آخر ذى القعده سال 220 هجرى دیده ازجهان فرو بست و با غروب غمگینانه و افتخار آفرین خویش تجلى بخش آیات جهاد و شهادت گشت.
پی نوشت:
ماهنامه کوثر ،شماره 24