آمدن به كوفه براي حسين(علیه السلام) بهانه است
در فرهنگ معاويه، كسي را دعوت نمي كنند به اينكه خوب شود! هركس همين طور كه هست كافي است، در آن فضا «اِنَّ اَكْرَمَكُم عِندَاللّه اَتقيكُم» حاكم نمي باشد، هر شخصي همين كه به ظاهر انسان است و انسان هم كه محترم است، كافي است. ديگر حسين(علیه السلام ) و معاويه فرقي ندارند، ، هر فكر و عقيدهاي آزاد است، نهتنها آزادي بيان محترم است، هر حرف پوچ و بيربطي نيز محترم است ؛ ولي در فرهنگ و نظام حسيني(علیه السلام ) هر كسي كه باتقوا است محترم است، يعني سخن دين و سخن غير دين، هم ارزش نيستند. نظام معاويه اي نمي گويد سخن دين بي ارزش است، بلكه مي گويد سخن دين، سخن تو و سخن بي ديني سخن او، هر دو محترم هستند و انسانهاي بي حيثيت بدون اينكه مشي خود را تغيير دهند با حيثيت خواهند بود و در چنين شرايطي به خود مي بالند و مشغول زندگي به اصطلاح متمدن خود خواهند شد
اصلاً مي گويند حسين يعني چه؟! حتي صريحاً امام را قسم دادند كه كشور را به هم نريز!
چون ما داريم زندگي خودمان را مي كنيم، زندگيمان هم خوب است يعني حرارت ايمان جايي در زندگيشان ندارد و گم شدن ايمان را نمي فهمند ايمان و اشك بي معنا مي شود، جنگ و جهاد و تقوا و بسيجي نامفهوم ميشود. در اين حال هركس اين آرامش مطلوب نفس امّاره را به هم بزند شورشي و هرج و مرج طلب معرفي مي شود و لذا اراده ملي را ضد او تجهيز مي كنند.
حسين(علیه السلام ) هم اين موضوع را خوب ميداند، آمدن به كوفه براي حسين(علیه السلام) بهانه است، چون وقتي كوفيان از عهد و پيمان خود گذشتند، حسين (علیه السلام) از آمدن منصرف نشد، حسين (علیه السلام) حاضر بود شرايط جبهه را عوض كند، اما مگر وقتي كه از مدينه بيرون آمد، گفت كه من كوفه ميروم؟
خير؛ گفت من براي احياي سنّت جدّ و پدرم ميروم، ميروم تا به سيره جدّ و پدرم زندگي را به مردم معرفي كنم، هنوز هم نه نامي از كوفي ها مطرح بود و نه جريان مسلم بن عقيل پيش آمده بود، پس حسين(علیه السلام) در شرايط جديد -كه كوفه نقض عهد كرده- باز هم حسين(علیه السلام) است و بايد آنچه ميتواند انجام دهد.
وقتي معاويه مرد و يزيد هم هنوز نتوانسته بود كارها را درست به دست بگيرد امامحسين(علیه السلام) بايد چه بكند؟
از يك طرف به او ميگويند هرج و مرج طلب و فرهنگ عمومي هم بدش مي آيد كه كسي خواب آنها را بر هم بزند و از طرف ديگر هم حسين(علیه السلام) آمده است تا آن فرهنگ را بر هم زند. از يك طرف نبايد هرج و مرج طلب باشد و خواب مردم را آشفته نكند و از آن طرف اين تهمت را نبايد بپذيرد، و امّا حسين(علیه السلام) بايد شرايط را دگرگون كند يعني شرايطي را كه يزيد در آن اَمن است بايد به هم بزند و شرايطي به وجود آورد تا مردم در آن ساده زندگي كنند، تا آرام آرام متعالي شوند. اينجاست كه حركات و گفتار و دلسوزي و نصيحت هاي امام(علیه السلام) براي شما معنا دار مي شود، حُرّ به امام مي گويد چرا به سمت كوفه آمدي؟
امام نامه هاي كوفيان را جلوي او مي آورد و مي گويد اگر مي خواهيد من برمي گردم. البته برگشتن امام به اين معنا نبود كه از نهضت حسيني برگردد، بلكه به اين معنا بود كه تهمت شورشگر و هرج و مرجطلب به او بيرنگ شود، تا بتواند جامعه را هدايت كند.
در جنگهاي عرب رسم بر اين است كه اگر فردي زره بپوشد و با اسب وارد ميدان شود، يعني قصد جنگ دارد ولي اگر عمامه داشته باشد و با قبا بيايد، يعني نميخواهد جنگ كند. در صبح روز عاشورا حضرتاباعبدالله(علیه السلام) عمامه بر سر دارند و قبا پوشيدهاند، سوار بر شتر مي شوند و دشمن را نصيحت ميكنند يعني من با شما جنگ ندارم، براي يزيد و عبيدالله بن زياد اين حالت خيلي سخت است، چون نميدانند با امامحسين(علیه السلام) چه كار كنند؟
دلشان مي خواست امامحسين(علیه السلام) بدون اين حركات و جداي از فرهنگ حسيني با آنها بجنگد و آنها هم با حسين جنگ كنند تا اين جنگ يك مبارزه نظامي و سياسي تلقي شود، ولي در حقيقت اين جنگ يك جبهه و يك مبارزه بين حق و باطل شد و امامحسين(علیه السلام) با حكمت حسيني نهضتي بر پا كرد كه در عين اتهام هرج و مرج طلب، لقمه اين تهمتها نگردد و فرهنگ معاويه اي نتواند اين تهمت را به امام و فرهنگ حسيني بچسباند.
صحبت اين است كه اگر شما امروز حرف حقي بزنيد، آيا فرهنگ مدرنيته نميتواند شما را متهم به خشونت طلبي كند؟
حتماً ميتواند، فرهنگ معاويه اي ديروز و غرب امروز بهگونه اي است كه هركس حرف حقي بزند حتي به زيبايي حركت امامحسين(علیه السلام) ، او را به خشونت طلبي متهم ميكند، ولي اگر حسيني عمل كنيد اين اتهام بر جاي نميماند.
فرهنگ معاويه اي، امنيتي به مردم خودش داده است كه خيلي از افراد را صرف اينكه هماهنگ آن فرهنگ نباشد، ديوانه و شورشي حساب ميكند، شما حتماً تاريخ ساختن ديوانهخانهها را مي دانيد. حدود150 سال پيش از اين چيزي به عنوان ديوانهخانه نداشتيم. «ميشلفوكو» دربارة تاريخِ بهوجودآمدن ديوانهخانه ميگويد: تمدن غرب؛ كسي را كه حركاتش مخالف اين تمدن بود، ديوانه حساب كرد و بر اين اساس ديوانهخانهها را ساخت.
خدا رحمت كند شهيد محمدمنتظري را، او متوجّه شده بود كه مهندس بازرگان از طريق دولت موقت، فرهنگ غرب را به كشور ما مي آورد، او و امثال او فهميده بودند چيزي به كشور ما وارد ميشود كه انسانيّت را مي گيرد. جمله بازرگان اين بود كه ما ايران آباد ميخواهيم. شهيد محمدمنتظري كه در رژيم شاه زندان رفت و شكنجه ديد، تا يك ايران الهي بهوجود آيد، جملات و حركات بازرگان را نمي توانست طاقت بياورد و اعتراض ميكرد به همين دليل بازرگان به او تهمت ديوانهبودن ميزند چون او با آنچه دولت موقت در سر داشت هماهنگ نبود.
فرهنگ معاويه نيز چنين جوّي بهوجود آورده بود تا در اذهان عمومي حضرتحسين(علیه السلام) را بهعنوان يك فرد شورشي و ناراضي و غير قابل تحمل معرفي كند. اينجاست كه مي بينيد: حسين(علیه السلام) شرايطي را به وجود آورد كه نتوانند به او تهمت شورشي بزنند، به نصيحتهاي حضرت اگر دقت كنيد، مي بينيد كه نه نظام حاكم را تأييد مي كرد، نه بهانة جنگكردن با خود را به آنها مي داد و اين براي يزيد و عبيداللهبنزياد پديده مشكلي بود.
پی نوشت:
اصغر طاهرزاده