این درس پیغمبر به ماست
23 مرداد 1402
این درس پیغمبر به ماست
همان ایستادگی اول بعثت، منجر می شود به استقامت عجیب سه سال در شعب ابی طالب. شوخی نیست؛ سه سال در یک دره ای در مجاورت مکه، بدون آب، بدون گیاه، در زیر آفتاب سوزان. پیغمبر، جناب ابی طالب، جناب خدیجه، همة مسلمان ها و همة خانواده هایشان، توی این تکه - شکاف کوه - زندگی کردند. راه هم بسته بود که برای اینها غذا نیاید؛ خوراک نیاید. گاهی در ایام موسم - که بر طبق سنن جاهلی آزاد بود، یعنی جنگ نبود – می توانستند داخل شهر بیایند؛ اما تا می خواستند جنسی را در دکانی معامله کنند، ابوجهل و ابولهب و بقیة بزرگان مکه به نوکرها و فرزندان خودشان سفارش کرده بودند که هر وقت آنها خواستند جنسی را بخرند، شما وارد معامله شوید؛ دو برابر پول بدهید؛ جنس را شما بخرید و نگذارید آنها جنس بخرند. با یک چنین وضعیت سختی، سه سال را گذراندند. این، شوخی است؟
- آن استقامت اوّلی، آن عمود مستحکم این خیمه، آن دل متوکل علی اللَّه است که چنین استقامتی را در فضا به وجود می آورد که آحاد صبر می کنند. شب تا صبح بچه ها از گرسنگی گریه می کردند که صدای گریة بچه ها از توی شعب ابی طالب به گوش کفار قریش می رسید و ضعفای آنها هم دلشان می سوخت؛ اما از ترس اقویا جرأت نمی کردند کمک کنند؛ اما مسلمان که بچه اش در مقابلش پرپر می زد - که چقدر در شعب مردند؛ چقدر بیمار شدند؛ چقدر گرسنگی کشیدند - تکان نخورد. امیرالمؤمنین به فرزند عزیزش محمد بن حنفیه فرمود: «تزول الجبال و لا تزل؛ کوه ها ممکن است تکان بخورند؛ از جا کنده شوند؛ تو از جا کنده نشو». این، همان نصیحت پیغمبر است. این، همان وصیت پیغمبر است. این است راه برخاستن امت اسلامی؛ بعثت امت اسلامی، این است. این درس پیغمبر به ماست. بعثت، این را به ما تعلیم می دهد.