#تلنگر
29 آبان 1398
#تلنگر
استادی با شاگردش از باغى ميگذشت …
چشمشان به يک کفش کهنه افتاد. شاگرد گفت گمان ميکنم اين کفشهای کارگرى است که در اين باغ کار ميکند. بيا با پنهان کردن کفشها …
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم
#خدایا_دوستت_دارم