#حرم_امن_الهی
#حرم_امن_الهی
عبدالله حازم گوید: روزی همراه هارون الرشید به عنوان شکار از کوفه خارج شدیم به غریین و ثویه رسیده چند آهو دیدیم، بازها و سگ ها را به طرف آنها فرستادیم به اندازه یک ساعت آنها را دنبال کردند آخرالامر حیوانات بی چاره شده خود را در پناه پشته در آورده بازها به طرفی رفته و سگ های شکاری به جانب ما آمدند.
هارون از این پیشآمد به شگفت آمده فاصله نشد آهوان از آن به زیر آمدند دو مرتبه بازها و سگ ها بدان ها حمله کردند باز آنها که خود را بیچاره دیدند، به همان پشته پناه بردند تا سه مرتبه همین عمل مکرر شد و آن روز از شکار باز ماندند.
هارون دستور داد: بروید در این نزدیکی هر که را ملاقات کردید به حضور من بیاورید تا ما را از این قضیه مطلع گرداند.
پیرمردی از مردم بنی اسد را حاضر کردند، هارون پرسید: این پشته و قضیه آن را کاملاً بیان کن و ما را از پیشآمدی که دیده ایم اطلاع بده.
پاسخ داد: اگر مرا امان دهی حقیقت آن را برای تو شرح خواهم داد.
هارون گفت: با خدا پیمان بستم که اگر حقیقت را بگویی به تو آسیبی نرسانم.
گفت: پدرم از پدرانش نقل می کرده که در زیر این پشته مرقد مطهر امیرالمؤمنین (ع) است و آن را خدای متعال حرم امن خود قرار داده و هر کس بدان جا پناهنده شود از هر آسیب و گزندی در امان است.
هارون از شنیدن این حقیقت به خود آمده پیاده شد، وضو گرفته در کنار آن پشته نماز گزارد، صورت به خاک مالید و گریست و از آن جا باز گشتیم.
?الارشاد؛شیخ مفید