#خاطرات_شهید
15 آبان 1398
⚘﷽⚘
✍️ #خاطرات_شهید?
ما سال ۹۴ تو اهواز تو پادگان حمیدیه، #خادم بودیم برا راهیان نور?
جواد #مسئول ما بود☺️
جواد همه را صدا کرد برا #نماز_صبح
با چک و لگد?
به من میگفت بلند شو ابله و رو شکمم راه میرفت?
اقا بلند شدیم رفتیم #وضو گرفتیم وایسادیم نماز
تا همه خوندیم، گفت خب #بخوابید ساعت دو عه?
ساعت ۲ نصف شب نماز صبح?
آقا خوابید کف کانکس و #میخندید ماهم اعصابا…?
هیچی دیگه #پتو را برداشتیم و انداختیم روش و دِ بزن?
#شهید #جواد_محمدی?
#شهید_مدافع_حرم