#خـــاطرات_شهدا
07 بهمن 1397
#خـــاطرات_شهدا
مشغول آشپزی بودم ، آشوب عجیبی در دلم افتاد ،
مهمان داشتم ، به مهمان ها گفتم : شما آشپزی کنید من الان بر می گردم.
رفتم نشستم برای ابراهیم نماز خواندم ، دعا کردم ، گریه کردم که سالم بماند ، یک بار دیگر بیاید ببینمش.
ابراهیم که آمد به او گفتم که چی شد و چه کار کردم.
رنگش عوض شد و سکوت کرد ،
گفتم: چه شده مگر؟
گفت: درست در همان لحظه میخواستیم از جادهای رد شویم که مینگذاری شده بود.
اگر یک دسته از نیروهای خودشان از آنجا رد نشده بودند ، می دانی چی می شد ژیلا؟
خندیدم.
با خنده گفت: تو نمیگذاری من شهید بشوم ، تو سدّ راه شهادت من شدهای ؛
بگذر از من !….
سردار خیبر
#شهیدمحمدابراهیم_همت
? یادگاران
? اللهم عجل لولیک الفرج…?
??????????