فتح خیبر (3)
فتح خیبر (3)
حالا مرحب و علی مولا روبروی هم بودن. یهودیا مرحب را می شناختن و میدونستن که تا امروز پهلوانهای زیادی با شمشیر مرحب به زمین افتادن و کشته شدن.اونا فکر میکردن که مرحب همین الان علی مولا را با یه ضربه میکشه اما علی مولا حتی نداشت مرحب یه زخم کوچیک به تن علی مولا بندازه. علی مولا شمشیرش را برد بالا و مردم فقط صدای هوا را شنیدن که دو بار با شمشیر علی مولا شکافته شد. همین که مرحب روی زمین افتاد یهودیا ترسیدن و پا به فرار گذاشتن.
اونا خیلی زود خودشون را به قلعه رسوندن و در را بستن. قلبشون میخواست وایسه. اونا تا الان کسی را ندیده بودن که بتونه مرحب را اینطور شکست بده در قلعه خیلی بزرگ بود. چهل نفر از این مردای قوی باید میومدن تا اون در را ببندند یا باز کنند.
یهودیا وقتی وارد قلعه شدن نفس راحتی کشیدن اونا خیالشون راحت بود که کسی از مسلمونا نه میتونه از دیوار قلعه ها بیاد بالا نه میتونه در قلعه را باز کنه اما چند دقیقه بیشتر نگذشت که دیدند در قلعه داره تکون میخوره آره علی مولا دست انداخته بود به دسته ی در قلعه و بایک حرکت در را از جا کند.
علی مولا با یک دست در به اون بزرگی را گرفته بود و تو یه دست دیگش هم شمشیر بود که داشت میجنگید. همینکه علی مولا در قلعه را کند مسلمونا هم وارد قلعه شدن وبایهودیا شروع کردن به جنگیدن. یهودیا که دیدند در حال شکست خوردن اند و الانه که دیگه کارشون تموم بشه تسلیم شدن و مسلمونا تو جنگ پیروز شدن.علی مولا هم همون طورکه در را دستش گرفته بود اونو پرت کرد ودر چند متر اون طرف افتاد رو زمین.
#ميلاد_امام_علي مبارک