مبارزه با ترس ها درسی که ابا عبدالله به ما میدهد..
در شرايط ترس، وقتي انسان بيمحتوا شد ديگر اراده نميكند تا هر طور كه خودش خواست زندگي كند. انسان بي محتوا فقط به زيستن فكر مي كند و نه به چگونه زيستن، و به صِرف ماندن مي انديشد، ماندن را زندگي مي پندارد. و صِرف ضرورتِ زيستن، او را در برابر واقعيت، تسليم و خاضع مي كند و معاويه چنين حالت رواني را كه جامعه را فرا گرفته مي شناسد و نه تنها درصدد درمان آن نيست بلكه تلاش مي كند پاية حكومت خود را بر چنين روان اجتماعي بنا كند. او آرزويي بهتر از اين ندارد كه مردم در همين شرايط فكري بمانند.
معاويه؛ كسي نبود كه همه او را بپذيرند ولي كاري كرده بود كه اين نپذيرفتن، براي او مشكلي بهوجود نياورد و همه تسليم او شوند، به اين معني كه باور كنند در برابر او نمي توان كاري كرد. و لذا بسياري از صحابه و تابعان به امامحسين(علیه السلام) مي گفتند: كاري نمي توان كرد. و حسين(علیه السلام) آمد كه كاري بكند و شعار «كاري نميتوان كرد» را كه امنيّت فرهنگ معاويه در آن نهفته است، بشكند. و حالا همين فرهنگ بعد از مرگ معاويه هم ادامه داشت.
وقتي تفكّر و علم و دين، مدار و محور زندگي انسان و جامعه نباشد، چنين انسان و جامعه اي خيلي زود با ترس به خضوع ميآيد و حتي براي فرار از حيطه وحشت، به تملّق مي افتد و چاپلوسي و محبّت به شخص ستمگر را پيشه ميكند. و خودكامگان در اين شرايط بدون هيچ مقاومتي، ابتكار عمل را در دست دارند و به قيمت ترسي كه ايجاد كرده اند در امنيت زندگي مي كنند. و حسين(علیه السلام) در چنين شرايطي زندگي خود را بر اساس توكّل و علم و ايمان، انتخاب مي كند و جوّ زمانه، او را از خود باز نمي ستاند و به وضع موجود صحّه نمي گذارد.
رمز بهكار نشستن حيلههاي معاويه از آنجاست كه مسلمانان پس از جنگ و كشورگشاييهاي طولاني در زمان خليفة دوم، از كمالات معنوي خالي شدند و معاويه به كمك چنين افراد عملزدهاي با فرهنگ علوي روبهرو شد، مردمي كه بيش از دهسال فقط جنگيده اند، آن هم چه جنگي! جنگي كه خليفة دوم دستور داده است «حَيَّ عَلي خَيْرِ الْعَمَل» را از اذان حذف كرده اند تا نماز بهترين عمل قلمداد نشود و جنگ و كشورگشايي مقصد اصلي مردم بماند.
در زمان معاويه همه چيز برمبناي ترس تنظيم شده است. معاويه بر اساس ترس بيعت مي گيرد، ترس، حافظ نظم زمانه شده است و ترسوهاي چاپلوس ميدان داران چنين نظامي هستند، حتي معاويه خوب ميداند كه در زمان خلافت علي(علیه السلام) ميتواند با ترسي كه در حوزة حكومت آن حضرت ايجاد ميكند مقاومت مردم را از بين ببرد و عملاً از طريق غارتهاي بُسْربنارطاتها، در حوزه حكومت حضرت اختلال ايجاد ميكند.[1]
وحشت از عدم رفاه، عامل سكوت و سكون همه افراد شده است. مردمي كه اكنون دهها سال است به تن آسايي و پرخوري خو كرده اند، ترس جدا شدن از آن تن پروري، آنها را به هر كاري مي كشاند و به هر تسليمي تن درمي دهند.
اكثر صحابه در اثر فتوحات و جنگهاي طولانيِ زمان خليفة دوم داراي مال و كنيز و باغهاي بسياري شده بودند و معاويه ميداند كه اينها دلبسته اموالشان هستند و لذا با حسين(علیه السلام) كنار نمي آيند و حتّي آنچنان مشغول زندگي اند كه نمي توانند به راه ديگري فكر كنند. و آگاه نيستند راه گريزي از اين نوع زندگي هست يا نه؟ در چنين شرايطي آنچه مطرح نيست فكر كردن و نسبت به روند جامعه آگاهي داشتن است. مشغول زندگي شدن و زندگي را به عنوان يك گرفتاري پذيرفتن و خود را در چنگال آن افكندن، خودآگاهي را از افراد ميگيرد و ديگر نميتوانند خود را در ماوراء روزمرّگيها تحليل كنند، و اينجا ديگر نصيحت و وعظ هم كارساز نيست.
امامحسين(علیه السلام) براي هميشه عاملي شد كه معني خودآگاهي را در هر عصري به انسانها آموزش دهد تا متوجّه شوند از راه دين، و به روش حسين(علیه السلام) ميتوان در هر زماني خودآگاهانه زندگي كرد و همواره اتّصال عهد خود را با حقيقت و با نبوّت محفوظ داشت و متوجّه بود سايه سياه تبليغات اموي نبايد ما را از عهد نبوي غافل كند و به پوسيدگي در زندگي بكشاند.
هر انساني تا آگاهي به زمان خود نداشته باشد و راه رهايي از طلسم زمانه را نشناسد نميتواند درست زندگي كند. و عظمت نهضت امامحسين(علیه السلام) در اين است كه خودآگاهي لازم را براي شناخت و تحليل همان عهدي كه در آن زندگي مي كنيم به ما مي دهد.
مَشْي و روش دشمنان ما، مَشْي و روش ترس و رعب و پوچ كردن زندگي و گرم كردن بازار سازش و چاپلوسي بوده است، و تنها راه مقابله با آن، راه اباعبدالله(علیه السلام) است، تا بتوانيم حيله هاي دشمنِ اموي رُمي را با خودآگاهي به شرايط تاريخي خود، درست تحليل كنيم و طعمة نقشههاي او قرار نگيريم، چراكه او واقعاً پيچيدهتر از آن است كه بتوان با عقل خود و بدون نور حسين(علیه السلام) از آن حيلهها گذشت.
اباعبدالله(علیه السلام)با روش خود، ما را به آنچنان خودآگاهي ميرساند كه هيچ وقت تلاش و تحركِ مطابق با آن روش، به شكست منتهي نمي شود. و دشمن امروز بشريّت، همان دشمن حسين(علیه السلام) است در كربلا. و حسين(علیه السلام) بهعنوان معصومي آمده تا ريزهكاريهاي فرهنگ دشمن را با تمام ابعادش به ما نشان دهد و نيز راه مقابله همهجانبه با آن را به ما بنماياند. و بقية ائمه(علیهما السلام) نيز حافظ رسالت كربلا بوده اند؛ كربلايي كه ميتواند ماوراء ترسي كه دشمن ايجاد ميكند، به انسان قدرت انتخاب صحيح بدهد.
پی نوشت:
[1] - كتاب «الغارات» غارتهاي سربازان معاويه را از سرزمينهاي اسلامي كه زير حوزه نفوذ علي(علیه السلام) است، بيان ميكند.
کربلا مبارزه با پوچی ها اصغر طاهرزاده