#گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضـــــائی
17 خرداد 1398
???
#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضـــــائی
#قسمت_دوم
◽️اوایل دههی هفتاد وقتی تازه به محل آمده بودیم….
پنجشنبه شبها یک دستگاه اتوبوس میآمد جلوی مسجد، نمازگزارها را سوار میکرد میبرد مسجد جامع برای دعای کمیل.
◽️راه دوری بود؛ از این سر شهر تا آن سر شهر. من بیشتر وقتها «درس دارم» را بهانه میکردم و توفیق پیدا نمیکردم شرکت کنم ولی محمودرضا هر هفته میرفت.
◽️یادم هست بار اولی که رفت و بعد از دعا به خانه برگشت، گریه کرده بود. پرسیدم : چطور بود؟!
گفت: حیف است آدم این دعا را بخواند بدون اینکه بداند دارد چه میگوید؟!!
◽️این حرفش از همان شب توی گوشم است و هیچ وقت یادم نرفته. هر وقت دعای کمیل میخوانم یا صدای خوانده شدنش به گوشم میخورد، محمودرضا میآید جلوی چشمم.
? ادامه دارد …
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم