بصیرت فاطمی
اعتراض فاطمهزهرا(سلام الله علیها)به حذف علي(علیه السلام) ، اعتراض به اندیشهای است که به خود اجازه میدهد اسلام را به زعم خود تصحیح کند و سیرهی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را که حقیقتاً امری قدسی بود، پشت سر بگذارد و این آغاز فراموشکردنِ معنويت است و فاطمه(سلام الله علیها)با آن بصیرت آسمانی خود اصل قضيه را خوب متوجه شد و لذا جبههاي با مشخصهی مقدس دانستن قرآن و سنت در مقابل سکولارکردن دین و دینداری گشود تا جوانههای قرائتهایی که بسیاری از ابعاد دین را نادیده میگیرند بر اسلام بخشکاند.
فاطمه(سلام الله علیها) نمیتواند ساکت بنشیند تا احترامش محفوظ بماند و نگاهی که سیرهی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را عصری میداند و مدعی است دورهی آن حضرت گذشته است، عدالت و معنویت سکولارشده را جایگزین عدالت و معنویت حقیقی بکند.
بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کسانی به میدان آمدند که شخصاً مذهبی بودند ولی شخصیتاً مذهبی نبودند و در عین رعایت آداب دین، نسبت به همهی آموزههای دین آگاهی لازم را نداشتند و به زعم خود عزم اصلاح اسلام را در سر میپروراندند، همانطور که در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آن حضرت امر و نهی مینمودند و این همان خط لائیکسازی بود که امروز جهان اسلام به آن گرفتار است و زهرای مرضیه(سلام الله علیها) از ابتدا متوجه آن بود و آنها به خوبی میفهمیدند فاطمه(سلام الله علیها) چه میگوید و چون در مقابل او استدلال مشخصی نداشتند به تقابل فیزیکی دست زدند.
در خلال رفتارها و گفتارهای پيامبر(صلی الله علیه و آله) در قبال فاطمه زهرا(سلام الله علیها)،بهخوبی معلوم میشود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقش خاصی برای حضرت زهرا(سلام الله علیها)در ادامهی اسلام قائلاند. و مسلمانان ميتوانستند بهخوبي به اين موضوع پي ببرند كه او مورد عنايت خاص رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است ولی گویا به راز مسئله پی نبردند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) متوجهاند فاطمه(سلام الله علیها)در آینده مانع انحطاط اسلام خواهد شد و مانع میشود سیاست اسلام از دیانت آن جدا گردد.
فاطمه(سلام الله علیها) روشن کردند هیئت حاکمه آن طور که شایسته است به نبوت اعتقاد ندارد و فهم نکتهای که زهرای مرضیه(سلام الله علیها)گوشزد کردند نهتنها برای آن دوران بلکه برای این دوران نیز بسیار سخت است ولی این در کلمات فاطمه(سلام الله علیها) ظاهر شد و به همین جهت بعد از خطبهی حضرت زهرا(سلام الله علیها) خليفه در مسجد مدينه بالاي منبر رفت و گفت: «مردان در خانه نشستهاند و زنان را ميفرستند، مثل طحال[1] که جز به فحشا علاقه ندارد، اينها نيز جز به فتنه علاقه ندارند؛ و زنان را ميفرستند. مردم! اين که اين حرفها را زد، روباهي بود که دمش شاهدش بود».[2]
و این عکس العمل بهترین گواه است بر حقانیت سخن فاطمه(سلام الله علیها)که هیئت حاکمه؛ دورهی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را تمامشده میداند و با شكستن حريم دختر پيامبر، حريم پيامبر(صلی الله علیه و آله) خدا را بهراحتي زیر پا میگذارد، راستي آنهمه توصيهی پيامبر(صلی الله علیه و آله) در مورد فاطمه(سلام الله علیها)براي چنين روزي نبود تا فاطمه(سلام الله علیها)راز بيداري جهان اسلام گردد؟ ما رابطهی بین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و فاطمه(سلام الله علیها) را رابطهی بین اجزاء یک کلِّ شگفتانگیز میبینیم که انسانها را به نقطههای عمیقی از حقیقت میکشانند تا راه رستگاری در همهی دورانها معلوم باشد.
[1] - فاحشهی مشهوری كه در عصر جاهليت بهسر میبرده.
[2] - ابنابيالحديد ميگويد: اين سخنان ابوبكر را بر نقيب ابويحيي، يحييبن ابو زيد بصري خواندم و گفتم: ابوبكر به چه كسي كنايه ميزند؟ گفت: كنايه نميزند، به صراحت ميگويد. گفتم: اگر سخن او صريح است از تو نميپرسيدم. خنديد و گفت: مقصودش علي است. گفتم: روي همهی اين سخنان تند، علي است؟! گفت: بلي، پسركم! حكومت است! گفتم: انصار چه گفتند؟ گفت: از علي طرفداري كردند، اما او ترسيد فتنه برخيزد و آنان را نهي كرد(شرح نهجالبلاغه ج16 ص214).
3-مقام ليلةالقدري حضرت فاطمه (س)،اصغر طاهرزاده
مسئولیت امامت پایکوبی ندارد
سنت های ناروایی که به امام حسن عسگری(علیه السلام) می دهند و می گویند تو امام نیستی چون فرزند نداری چون نرجس خاتون(سلام الله علیها) آثار حاملگی را نداشتندو در کتاب کمال الدین نوشته شده که تولد حضرت مهدی از معجزات بوده و 3 روز به آسمان ها برده شدند.
روز شهادت امام حسن عسگری(علیه السلام) باید غصه دار بود و می گویند شام عزای امام عسگری تاجگذاری حضرت مهدی است، امام عسگری غریب هستند روز بعد از شهادت شادی برای امامت حضرت مهدی باید داشت. مسئولیت امامت بر امت پایکوبی ندارد. امامت حضرت علی (علیه السلام) از غدیر شروع نشد از رحلت پیامبر شروع شد شماروزی راکه شهادت امامی باعث شادی باشد نام ببرید ؟ نداریم
بین مردم زندگی کنید ولی با مردم همراه نباشید عالم باید روشنگر باشد و با عرفیات و رسومات اشتباه مخالفت کند.
تعطیلی فقط باید به عنوان شهادت امام حسن عسگری (علیه السلام)باشد نه اینکه گفته شود شهادت و آغاز امامت ، باید در این روز شادی ها ی مردم حذف شود.
کتاب معجم المفهرس را یک عالم دین حتما باید داشته باشد (تمام مشتقات و ریشه کلمه را در این کتاب توضیح کامل داده اند) خواندن سوره یس بعد از نماز صبح فضیلت زیادی دارد در آیه 11 بیان شده که فقط کسانی انذار می پذیرند (موضوع دین بر پایه دین روی بر روی انذار بیان شده، پیامبر با موضوع انذار جلو می آید، فقیه باید انذار کند، وظیفه حوزه های علمیه انذار است، مردم خودشان دنبال شادی کردن هستند) که تفقه در دین می کنند و باید انذار کنند، بشارت از آن کسانی است که در دین وارد شده اند، «یا داوود بشر المذنبین، کسی که از رحمت خداوند نا امید شده بشارت می دهند؛ غصه نخور جهنم نمی روی نه اینکه غصه نخور به بهشت می روی.» که از ذکر تبعیت می پذیرند.
ائمه علیه السلام می فرمایند:ما ذکر هستیم باطن قران هم امام است.چون امام به قران عمل کرده است ؛ چیزهایی که در قران نیست اما در دین خدا هست را امام انجام می دهند؛ یک دستور الهی مفصل در قران است که در توارت و انجیل نیست کتابی که راهنمای بشر است، چرا مفصل نیست «هذا بیان للناس؛ قران: بیان و امام تبیین» انسان بدون بیان نمی تواند سراغ تبیین برود هیچ کسی نمی تواند سراغ امام برود و بدون قرآن تبیین کند.
کسی که تبعیت از قرآن و امام نداشته باشد انذار پذیر نیست و کسی که در پنهانی از خدا نمی ترسند.انذار پذیر نیست این افراد ترس از آبرو دارند نه ترس از خدا .جایی که آبرویش در خطر نیست وهیچ فشاری بر روی او نیست آیا حجاب همین حجاب است؟ دین همین دین است؟
از خدا در پنهانی بترسد
این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور پس چرا یار نیامد..
ما هنوز یار برای امام زمان(عجل الله) نشدیم. ما باید موانع ظهور امام زمان را برطرف کنیم زمانی می توانیم موانع ظهور امام زمان(عجل الله) را برطرف کنیم که موانع ظهور حق(حق خدا، ائمه، پیامبر،کتاب خدا….) را برطرف کنیم.
شب ونصف شب از ترس خدا بیدار شوید تنها کسانی از خدا می ترسند که عالم هستند
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله ) می فرمایند: تمام تقوا این است که آنچه که نمی دانی بیاموزی و به آنچه که آموختی عمل کنی و «العاقبه للمتقین »
پی نوشت:
سخنرانی حجه الاسلام و المسلمین محمودی ، سالن مدرسه نرجس خاتون یکشنبه 5 آذر 1396
تحلیلی بر تاریخ حیات امیرالمؤمنین(ع)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خانۀ خدا به دنیا آمد، در حالیکه خدا مادر حضرت عیسی(علیه السلام) را هنگام زایمان دستور دارد از مسجد خارج شود و حتی رسول خدا(ص) با آنهمه قرب و منزلت در کعبه به دنیا نیامدند. با این حساب از همان ابتدا حسادتها به امیرالؤمنین(علیه السلام) و مظلومیتهای حضرت شروع شد.
1-آیا نمیشد خدا حسادتها نسبت به حضرت امیر(علیه السلام) را تحریک نمیکرد؟
2-خدا چطوری امتحان بگیره و سره از ناسره را مشخص کنه؟ خب از اول داره زمینههای این امتحان را فراهم میکنه.
3- اهل مکه خیلی روشون زیاد بود، و با این کار خدا رویشان را کم کرد.
4- اگه تواضع داشته باشی اون دنیا دور علی(علیه السلام) میگردی و اگر متکبر باشی ازش بدت میاد.
5- امیر المومنین حکم مصاحبهکننده و پذیرشکننده را دارد؛ پیامبر دعوتکننده عمومی است و علی پذیرشکننده؛ من منذرم و علی هادی.
سوالی عجیب و پاسخ دقیق امام هادی (علیه السلام)
قیصر، پادشاه روم برای یکی از خلفای بنی عباس در ضمن نامه ای نوشت ما در کتاب انجیل دیده ایم که هر کس از روی حقیقت سوره ای بخواند که خالی از هفت حرف باشد، خداوند جسدش را بر آتش دوزخ حرام می کند و آن هفت حرف عبارت است از:
«ث، ج، خ، ز، ش، ظ، ف»
ما هر چه بررسی کردیم، چنین سوره ای را در کتاب های تورات و زبور و انجیل نیافتیم.
آیا شما در کتاب آسمانی خود چنین سوره ای دیده اید؟
خلیفه عباسی دانشمندان را جمع کرد و این مسئله را با آنها در میان گذاشت.
آنها از جواب آن درماندند.
سرانجام این سؤال را از امام هادی (علیه السلام) پرسیدند.
آن حضرت در پاسخ فرمود آن سوره، سوره حمد است که این حروف هفت گانه در آن نیست.
پرسیدند فلسفه نبودن این هفت حرف در این سوره چیست؟
حضرت فرمودند «ث» اشاره به «ثبور یعنی هلاکت» دارد.
«ج» اشاره به «جحیم نام یکی از درکات دوزخ» دارد.
«خ» اشاره به «خبیث یعنی ناپاک» دارد.
«ز» اشاره به «زقّوم یعنی غذای بسیار تلخ دوزخ» دارد.
«ش» اشاره به «شقاوت یعنی بدبختی» دارد.
«ظ» اشاره به «ظلمت یعنی تاریکی» دارد.
«ف» اشاره به «فرقت یعنی جدایی» دارد.
خلیفه این پاسخ را برای قیصر روم فرستاد.
پس از دریافت نامه بسیار خوشحال شد و به اسلام گروید و در حالی که مسلمان بود از دنیا رفت.
منابع:
1. سیره چهارده معصوم، صفحه 888
2. منتخب التواريخ، صفحه 530
موجبات شهادت امام جواد علیه السلام
1- تقواى الهى و عدم همراهى با فساد دربار
میدانیم که یکى از القاب آن حضرت «تقى» است و این به خاطر جلوه و ظهور خاصى است که تقواى الهى آن امام همام در اجتماع آن روز نموده و جهانى از پاکى و عفاف و تقوا را فرا راه دیدگان قرار داده بود و الا تمامى معصومین بر خوردار از صفت تقوا و عصمت الهى هستند. چنانکه همه «صادق» راستگو و «کاظم» فرو برنده خشم و «زین العابدین» زیباترین روح پرستنده هستند.
اما فرهنگ القاب معصومین ریشه اى اجتماعى وبرخاسته از عنایت الهى دارد که لقب «تقى» نیز از این مقوله است. نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و وضعیت درباریان ما را بدین نکته رهنمون میکند که دشمن تلاشى پیگیر داشت تا به گمان خود آن حضرت را با عیاشی ها و فساد دربار براى یک بار هم که شده است آلوده کند و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان وطرفدارانش که او را به خاطر پاکى و طهارت الهى اش مى ستودند ساقط کند و حتى مامون براى کشاندن آن حضرت به بزم دربار دخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت دستور لازم را نیز صادر کرد. اما راه بجایى نبرد و پاکى و تقواى امامت بر اندیشه باطل مامونى پیروز گشت و نورانیتى مضاعف یافت
2- برترى دانش و تفوق علمى
دومین عامل شهادت امام جواد (علیه السلام) را میتوان حضور قوى و کار آمد حضرت در صحنه هاى علمى و برترى دانش آن حضرت بر شمرد زیرا که این امر ناتوانى خلیفه را در مقابل امام جواد (علیه السلام) که بسیارى خلافت را حق آنان می دانستند به نمایش می گذاشت. و ضعف بنیه علمى دانشمندان دربارى را هر چه بیشتر آشکار می ساخت که از میان مباحثات متعدد حضرت یکى از آنها را برگزیده و نقل میکنیم:
«زرقان» که با «ابن ابى داود» دوستى و صمیمیت داشت میگوید: یک روز ابن ابى داود از مجلس معتصم باز گشت، در حالى که به شدت افسرده و غمگین بود علت را جویا شدم گفت: امروز آرزو کردم که کاش بیست سال پیش مرده بودم پرسیدم چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از ابوجعفر امام جواد (علیه السلام) در مجلس معتصم برسرم آمد. گفتم:
جریان چه بود؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه«معتصم» خواست که با اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و محمد ابن على «حضرت جواد (علیه السلام) را نیزفراخواند و از ما پرسید دست دزد از کجا باید قطع شود؟ من گفتم: از مچ دست. گفت: دلیل آن چیست؟ گفتم: چون منظور از دست در آیه تیمم «فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم»،صورت و دستهایتان را مسح کنید» تا مچ دست است. گروهى از فقها در این مطلب بامن موافق بودند و میگفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود ولی گروهى دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود و چون معتصم دلیل آن را پرسید گفتند: منظور از دست در آیه شریفه وضوء:
«فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الى المرافق» صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید. تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به محمد ابن على امام جواد (علیه السلام) کرد و پرسید: نظر شما در این مساله چیست؟
گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید. محمد بن على (علیه السلام) گفت: چون قسم دادى نظرم را میگویم. اینها در اشتباهند. زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقى بماند. معتصم گفت: به چه دلیل؟
گفت: زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق می پذیرد. بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود دستى براى او نمی ماند تا سجده نماز را به جا آورد و نیز خداى متعال می فرماید: «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» سجده گاه ها از آن خداست. پس هیچ کس را همراه با خدا مخوانید. ابن ابى داود میگوید: معتصم جواب محمد بن على را پسندید دستور داد انگشتان دزد را قطع کنند و من همانجا آرزوى مرگ کردم. پس ازسه روز ابن ابى داود به حضور معتصم مى رسد و میگوید: به معتصم گفتم خیر خواهى براى امیرالمومنین بر من واجب است و من در این جهت سخنى میگویم که می دانم با آن به آتش جهنم می افتم. معتصم گفت آن سخن چیست؟ گفتم: چگونه امیرالمومنین براى امرى از امور دینى که اتفاق افتاده است به خاطر گفته مردى که نیمى از مردم به امامت او معتقدند و ادعا میکنند او از امیرالمومنین شایسته تر به مقام اوست، تمام سخنان آن علماء و فقها را رها کرده و به حکم آن مرد حکم کرد؟ پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا را دربرابر این خیرخواهیت به تو پاداش نیک عطا کند و پس از آن بودکه تصمیم به شهادت امام (علیه السلام) گرفت.
3- بزرگداشت نهضت هاى شیعى
حسین بن على مشهور به شهید فخ نواده حضرت مجتبى (علیه السلام) در زمانی که از خلفاى بنى عباس به نام هادى عباسى قیام کرد. یاد و نام او سندى بر محکومیت بنى عباس تلقى مى شد و حماسه نهضت هاى شیعى علیه خلفاى عباسى را در خاطره ها تجدید می نمود. در حمایت ازاین شهید انقلابى روایتى نیز از امام جواد (علیه السلام) میخوانیم: «پس از فاجعه کربلا هیچ فاجعه اى براى ما بزرگتر از فاجعه فخ نبوده است.» یکى از نویسندگان در حکمت نقش انگشترى امام جواد (علیه السلام) «نعم القادر الله» می نویسد: بعد از آن که «مامون» همه انقلاب ها را سرکوب نموده و تمامى صداها را خفه کرد؛ طبیعى بودکه مامون و عباسیان و یارانشان احساس کنند که به نهایت آروزیشان رسیده و به ارزشمندترین آرمانهایشان که عبارت بود از محکم ساختن پایه هاى حکومت و سلطنتشان به طورى که دیگر هیچ نیرویى توان ایستادن در برابر جبروت و سرکشى آنان نداشته باشد؛ دست یافته اند.
ولى می بینیم که بعد از این همه، نقش انگشترى امام جواد (علیه السلام) در برابر تمامى تصورات آنان قد علم می کند وتمامى مظاهر و سرکشى و ستم آنان را محکوم می کند. آن نقش این جمله است چه نیکو توانمندى است خدا. و در این راستاست که معتصم پس از این که از مردم بیعت براى خود گرفت جویاى حال امام جواد (علیه السلام) شد و دستور داد که امام جواد (علیه السلام) و همسرش ام الفضل را به بغداد فرا خوانند. زیرا که حضور و نام و یاد آن بزرگوار حماسه جهاد و پرچم آزادگى و عزت ایمان است و جلوه امامت و وصایتش مهر باطلى است بر خلافت هاى باطل بنى عباس. درود و سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه (علیه السلام) آن هنگام که بامیلادش جلوه زیباى مبارکترین مولود را رقم زد و آن هنگام که با قامت زیباى امامت خویش قیامتى از شکوه و جلال و عظمت الهى رامتجلى ساخت و آن زمان که در آخر ذى القعده سال 220 هجرى دیده ازجهان فرو بست و با غروب غمگینانه و افتخار آفرین خویش تجلى بخش آیات جهاد و شهادت گشت.
پی نوشت:
ماهنامه کوثر ،شماره 24
شهادت امام موسی کاظم علیه السلام در روایت شهید مطهری
عرض كردم آخرين زندان ، زندان سندى بن شاهك بود . يك وقت خواندم كه او اساسا مسلمان نبوده و يك مرد غير مسلمان بوده است . از آن كسانى بود كه هر چه به او دستور مى دادند ، دستور را به شدت اجرا مى كرد . امام را در يك سياه چال قرار دادند . بعد هم كوشش ها كردند براى اينكه تبليغ بكنند كه امام به اجل خود از دنيا رفته است .
نوشته اند كه همين يحيى برمكى براى اينكه پسرش فضل را تبرئه كرده باشد ، به هارون قول داد كه آن وظيفه اى را كه ديگران انجام نداده اند ، من خودم انجام مى دهم . سندى را ديد و گفت اين كار ( به شهادت رساندن امام ) را تو انجام بده ، و او هم قبول كرد . يحيى زهر خطرناكى را فراهم كرد و در اختيار سندى گذاشت .
آن را به يك شكل خاصى در خرمايى تعبيه كردند و خرما را به امام خوراندند و بعد هم فورا شهود حاضر كردند ، علماى شهر و قضاوت را دعوت كردند ( نوشته اند عدول المؤمنين را دعوت كردند ، يعنى مردمان موجه ، مقدس ، آنها كه مورد اعتماد مردم هستند ) حضرت را هم در جلسه حاضر كردند و هارون گفت: ايها الناس ببينيد اين شيعه ها چه شايعاتى در اطراف موسى بن جعفر(علیه السلام) رواج ميدهند ، مى گويند : موسى بن جعفر(علیه السلام) در زندان ناراحت است ، موسى بن جعفر (علیه السلام)چنين و چنان است . ببينيد او كاملا سالم است .
تا حرفش تمام شد حضرت فرموند :« دروغ مى گويد ، همين الان من مسمومم و از عمر من دو سه روزى بيشتر باقى نمانده است»
اينجا تيرشان به سنگ خورد . اين بود كه بعد از شهادت امام ، جنازه امام را آوردند در كنار جسر بغداد گذاشتند ، و هى مردم را مى آوردند كه ببينيد ! آقا سالم است ، عضوى از ايشان شكسته نيست ، سرشان هم كه بريده نيست، گلويشان هم كه سياه نيست ، پس ما امام را نكشتيم ، به اجل خودش از دنيا رفته است . سه روز بدن امام را در كنار جسر بغداد نگه داشتند براى اينكه به مردم اينجور افهام كنند كه امام به اجل خود از دنيا رفته است . البته امام ، علاقمند زياد داشت ، ولى آن گروهى كه مثل اسپند روى آتش بودند ، شيعيان بودند .
يك جريان واقعا دلسوزى مى نويسند كه چند نفر از شيعيان امام ، از ايران آمده بودند ، با آن سفرهاى قديم كه با چه سختى هایى مى رفتند . اينها خيلى آرزو داشتند كه حالا كه موفق شده اند بيايند تا بغداد ، لااقل بتوانند از اين زندانى هم يك ملاقاتى بكنند . ملاقات زندانى كه نبايد يك جرم محسوب شود ، ولى هيچ اجازه ملاقات با زندانى را نمى دادند . اينها با خود گفتند : ما خواهش مى كنيم ، شايد بپذيرند .
آمدند خواهش كردند ، اتفاق پذيرفتند و گفتند : بسيار خوب ، همين امروز ما ترتيبش را مى دهيم ، همين جا منتظر باشيد . اين بيچاره ها مطمئن كه آقا را زيارت مى كنند ، بعد بر مى گردند به شهر خودشان كه ما توفيق پيدا كرديم آقا را ملاقات كنيم ، آقا را زيارت كرديم ، از خودشان فلان مسئله را پرسيديم و اينجور به ما جواب دادند . همين طور كه در بيرون زندان منتظر بودند كه كى به آنها اجازه ملاقات بدهند ، يك وقت ديدند كه چهار نفر حمال بيرون آمدند و يك جنازه هم روى دوششان است . مأمور گفت : امام شما همين است …
پی نوشت:
تاريخ اسلام در آثار شهيد مطهرى - جلد دوم