یافتن مدرسه زندگی حقیقی
پس از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)، در پى تحوّلاتى سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى دگرگونیهايى اساسى، شكل گرفت و اين دگرگونيها، در حكومت معاويه و سپس یزید، به نقطهٔ اوج رسيد: بيعت اجبارى، برهم خوردن مساوات_اجتماعى و شكلگيرى نظام طبقاتى، منسوخشدن عدالت، حاكمشدن جاهليت در لباس اسلام، بستهشدن باب آزادى، تبديل بيتالمال مسلمانان به خزانهٔ شخصى زمامداران، متداولشدن دستگيرى، زندانىكردن، شكنجه، كشتار و گاه قتل عام، مصادرهٔ اموال، بدون مجوّز شرعى، شكنجه و آزار به خاطر گرويدن به مذهبى خاص يا داشتن طرز تفكّرى مخصوص، تبديل خلافت به سلطنت و پيدايش نظام استبدادى موروثى.
اينگونه بود كه حسين (علیه السلام) به پا خاست و با خون خود اين ننگها را از دامن اسلام و مسلمانى شُست و مدرسه حسينى را بنيان گذاشت.
حسين (علیه السلام) ديدهها را بر اسلامى گشود كه ارمغانش آزادى، بينايى، ارجمندى، برابرى، برادرى، دادگرى، آسودگى و بندگى است و زندگى حقيقى با اين امور معنا مىيابد.
حسين (علیه السلام) همگان را به تلاش و مبارزه براى دستيابى به حقيقت زندگى فرا خوانده است. آن حضرت در مسير نهضت خود به سوى كوفه، پس از رويارويى با سپاه حرّ بن يزيد رياحى كه مانع حركت آن حضرت به سوى كوفه بودند، در منزل «بِيْضَه » خطاب به آنان و ياران خود و كوفيان، و همه مردمان خطبهاى ايراد كرد و چنين فرمود:
«أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ رَسُولَ اللهَ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ ـ قَالَ: ‘’مَنْ رَأَى سُلْطَانًا جَائِرًا مُسْتَحِلاًّ لِحُرَمِ اللهِ، نَاكِثًا لِعَهْدِ اللهِ، مُخَالِفًا لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ، يَعْمَلُ فِي عِبَادَ اللهِ بِالاِْثْمِ وَ الْعُدْوَانِ، فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفِعْلٍ وَ لاَ قَوْلٍ، كَانَ حَقًّا عَلَى اللهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ'’. أَلاَ وَ إِنَّ هوُلاَءِ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ، وَ تَرَكُوا طَاعَةَ الرَّحْمَانِ، وَأَظْهَرُوا الْفَسَادَ، وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ، وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَىْءِ، وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللهِ، وَحَرَّمُوا حَلاَلَهُ، وَ أَنـَا أَحَقُّ مَنْ غَيَّرَ. قَدْ أَتَتْنِي كُتُبِكُمْ وَ قَدَّمَتْ عَلَيَّ رُسُلُكُمْ بِبَيْعَتِكُمْ، أَنـَّكُمْ لاَ تُسَلِّمُونِي وَ لاَ تَخْذُلُونِي، فَإِنْ تُمْتُمْ عَلَيَّ بَيْعَتَكُمْ تُصِيبُوا رُشْدَكُمْ؛ فَأَنـَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ، وَ ابْنُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ـ نَفْسِي مَعَ أَنْفُسِكُمْ، وَ أَهْلِي مَعَ أَهْلِيكُمْ، فَلَكُمْ فِيَّ أُسْوَةٌ. وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَنَقَضْتُمْ عَهْدَكُمْ، وَ خَلَعْتُمْ بَيْعَتِي مِنْ أَعْنَاقِكُمْ، فَلَعَمْرِي مَا هِيَ لَكُمْ بِنُكْرٍ، لَقَدْ فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِي وَ أَخِي وَ ابْنِ عَمِّي مُسْلِمٍ، وَ الْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِكُمْ، فَحَظَّكُمْ أَخْطَأْتُمْ، وَ نَصِيبَكُمْ ضَيَّعْتُمْ، وَ مَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ، وَ سَيُغْنِي اللهُ عَنْكُمْ، وَ السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ.»تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۴۰۳
مردم! همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده است:
«هركس حاكم ستمگرى را مشاهده كند كه حرامهاى خدا را حلال مىسازد، عهد و پيمان الهى را زير پا مىگذارد، با سنّت و قانون پيامبر مخالفت مىورزد، با بندگان خدا با دشمنى و از سرِ گناه رفتار مىنمايد، ولى در برابر چنين حاكمى با زبان و عمل نشورد و قيام نكند، بر خداوند است كه او را با همان ستمگران در يك جايگاه عذاب كند».
مردم! آگاه باشيد كه اينان (امويان) پيروى از شيطان را بر خود واجب نموده و اطاعت خدا را ترك كردهاند، و فساد را ترويج نموده و حدود الهى را تعطيل كردهاند، و اموال عمومى را به خود اختصاص دادهاند، و حرام خدا را حلال نموده و حلال او را حرام ساختهاند، و من شايستهترين كسى هستم كه اين وضع را تغيير دهم. نامههاى شما را دريافت كردهام و سفيران شما بيعتتان را به من رساندهاند كه پيمان بستهايد كه مرا در برابر دشمن تنها نگذاريد و دست از يارى من برنداريد. پس اگر بر پيمان خود وفادار بمانيد و استوار باشيد به هدايت و سعادت دست يابيد، زيرا من حسين، فرزند فاطمه، دختر پيامبر و فرزند على هستم، من با شمايم و خاندانم با خاندان شماست، و من [در حيات و ممات] سرمشق و الگوى شمايم. و اگر چنين نكنيد و پيمان خود بشكنيد و بيعتى كه با من بستهايد از گردن خويش برداريد، به جان خودم سوگند كه اين كار از شما شگفتى ندارد، زيرا پيشتر اين كار را با پدرم و برادرم و پسرعمويم مسلم كردهايد. پس فريبخورده كسى است كه به شما دل بندد و به پيمانتان اعتماد نمايد. شما مردمانى هستيد كه در يافتن خواستهٔ خود به اشتباه رفتهايد و بهرهٔ حقيقى خود را تباه نمودهايد؛ و هركه پيمانشكنى كند، بىگمان به زيان خود عمل نمايد؛ و خداوند مرا از شما بىنياز سازد، و سلام و رحمت و بركات الهى بر شما باد.
بدين ترتيب حسين (علیه السلام) همگان را به مدرسهٔ تربيتى خود كه مدرسهٔ يافتن زندگى حقيقى است فرا مىخواند. پيام كربلا و عاشورا، پيام حرّيت، بصيرت، عبوديت، عدالت و عزّت است.
منبع:
مصطفى دلشاد تهرانی چرايى قيام امام حسين(علیه السلام)
شاخص حسینی بودن امروز
گفتهاند فلسفه قیام امام حسین «علیه السلام»، امر به معروف و نهی از منکر بوده است؛ اما سوالی ساده پیش میآید:
مگر در مدینه منکری نبود و یا معروفی ترک نشد⁉️ پس چرا ایشان برای مقابله با یزید قیام میکنند⁉️
در جامعه ما، با واژه نهی از منکر، همه یاد موضوع حجاب میافتند❗️مگر در مدینه دوران امام حسین «علیه السلام» هیچ بیحجابی وجود نداشت که ایشان سراغ یزید میروند⁉️
رمزگشایی این موضوع در کلام رهبر معظم انقلاب در ابتدای سال ۹۴ این سوال را پاسخ میدهد:1
1-امر به معروف و نهی از منکر یعنی امر به بزرگترین معروف و نهی از بزرگترین منکر
2 بدحجابی هم منکر است اما منکری کوچک… تذکر دادن به بدحجاب ها کار خوبی است اما کاری کوچک!
3 اصل امر به معروف و نهی از منکر، مطالبه از حاکمیت و مسئولین است.
4 بزرگترین معروف تقویت نظام اسلامی و بزرگترین منکر تضعیف و استحاله نظام اسلامی
✅ به این دلیل و با این نگاه، باید سراغ خود یزید رفت؛ یزید نه بهعنوان شخص، بلکه بهعنوان راس نظام فاسد و تضعیفکننده و استحالهکننده دین!
✅ به این دلیل و با این نگاه، خداوند متعال به حضرت موسی میفرماید: «إذهب إلی فرعون؛ إنه طغی» برو سراغ خود فرعون؛ نه بهعنوان شخص، بلکه به عنوان رأس نظام فاسد و ریشه ظلم و بیعدالتی.
رفتار و منطق حسینی، بیتفاوت بودن در برابر مسائل اصلی و مهم کشور را که مسئولین جامعه برای مردم رقم میزند، برنمیدارد‼️ هر وقت در پی تصمیمات مسئولین کشور، «استقلال» «جمهوریت و محوریت مردم»، «عدالت» و … نظام اسلامی خدشهدار شد، مردم دو دسته میشوند:
1 حسینیها حساس میشوند؛ برای آنها مهم است؛ حب و بغض آنها بهروز میشود، عکسالعمل نشان میدهند، از مسئولین سوال میکنند، برای مردم روشنگری میکنند و
2 آنهایی که حساس نمیشوند؛ که باید بار دیگر در مورد نسبت خودشان و حماسه حسین «علیه السلام» تأمل کنند.
منبع پیگیری مسائل اساسی کشور حزب الله سایبری
هفت کتاب از بهترین کتابها درباره عاشورا
اول: کتاب “رحمت واسعه” که جمع آوری نکات خاص حضرت آیت الله بهجت است و براى علاقمندان به سیر و سلوک عاشورایی بی نظیر است.
دوم: هنوز هم کتاب “فتح خون”(یا روایت محرم) اثر شهید آوینی براى کسانی که علاقه به برش های عرفانی به تاریخ کربلا هستند، جزء بهترین هاست. انتشارت واحه
سوم: رمان “نامیرا” اثر صادق کرمیار قصه ای مبتنی بر بخشی از تاریخ تلخ کوفه که خواندنی است. نشر نیستان
چهارم: برای کسانی که به دنبال روایت های ناب در خصوصیات و فضیلت عزاداری و حب حضرت اباعبدالله علیه السلام هستند همچنان کتاب “اشک روان بر امیر کاروان” ترجمه کتاب نفیس خصائص الحسینیه اثر مرحوم شیخ جعفر شوشتری را توصیه می کنیم.
پنجم: “کتاب آه” در قطع رقعی اثر یاسین حجازی حاصل بازخوانی و ویرایش نفس المهموم نوشته شیخ عباس قمی است که رهبر معظم انقلاب درباره اش فرموده اند: “اگر برای ذکر مصیبت کتاب نفس المهموم مرحوم محدث قمی را باز کنید و از رو بخوانید براى مستمع گریه آور است.”
ششم: به کسانی که به آثار سید مهدی شجاعی علاقه دارند کتاب “سقای آب و ادب” در قصه ی حماسی و عاشقانه حضرت ابالفضل العباس (علیه السلام) را توصیه می کنیم. نشر نیستان
.
هفتم: اهل شعر و شاعری کتاب “گنجشک و جبرییل” اثر مرحوم سید حسن حسینی را فراموش نکنند. سید وصیت کرده بود این کتاب را با او دفن کنند تا شفیعش باشد و چنان شد.
رهبر معظم انقلاب گفته بودند من این کتاب را ایستاده خواندم، دیدم نمی شود نشسته خواند!
سوگواری نوعی بدعت
پاسخ:
گروه منحرف و بي منطق سلفيه و وهابيون،به اموري اعتقاد دارند که بر خلاف اعتقادات اکثريت مسلمانان چه شيعه و چه سني مي باشد.اين عده برخي از اعمال را شرک دانسته و انجام دهنده آن را مشرک و جايزالقتل مي دانند.يکي از اين اعتقادات همين است که شما اشاره کرده ايد.اين گروه گريه و عزاداري و نوحه سرايي در مرگ عزيزان را بدعت و حرام مي دانند،حال آنکه بر اساس متون تاريخي و روايات،پيامبر بزرگوار اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه و تابعين بر مردگان،شهيدان و … مي گريستند و به ديگران فرصت امکان برپايي مجالس سوگواري و گريه بر فراق عزيزانشان مي دادند و حتي مردم را بر اين عمل تشويق مي کردند. چنان که عايشه در مصيبت وفات پيامبر( صلي الله عليه و آله و سلم) بر صورتش سيلي مي زد و همچنين مجالس سوگواري براي مصيبت فراق شخصيت هايي از قبيل محدثان و ديگران بر پا مي شد که تاريخ به ثبت و ضبط آن پرداخته است و در اينجا به چند نمونه اشاره مي کنيم:
1 – احمد نقل مي کند:وقتي رسول خدا( صلي الله عليه و آله و سلم) از جنگ احد بر مي گشت،مشاهده فرمود که زنان انصار براي شوهرانشان گريه مي کنند.حضرت فرمود:اما حمزه عزادار و گريه کننده ندارد! آنگاه پيامبر( صلي الله عليه و آله و سلم) خوابيد،وقتي بيدار شد ديد که زنان براي حمزه گريه مي کنند.
ابن عبدالبر به نقل از واقدي مي گويد:اين رسم تا کنون ادامه دارد و مردم بر هيچ مرده اي گريه نمي کنند،مگر آنکه ابتدا بر حمزه بگريند.(1)
2- بلاذري مي گويد:بعد از شهادت جعفربن ابيطالب(عليه السلام)،رسول خدا( صلي الله عليه و آله و سلم) نزد همسرش اسماء بنت عميس رفت و وي را به جهت شهادت همسرش تسليت گفت.هنگامي که از خانه جعفر خارج مي شد،فرمود:گريه کنندگان بايد بر فراق افرادي مثل جعفر بگريند.(2).
3- وقتي عثمان بن مظعون از دنيا رفت،پيامبر( صلي الله عليه و آله و سلم) بر جنازه اش بوسه زد و گريست.(3).
4- عايشه مي گويد:زماني که پيامبر( صلي الله عليه و آله و سلم)از دنيا رفت، من با زنان ديگر به سينه و صورت خودمان مي زديم.(4).
5- گريه عمربن خطاب:عثمان مي گويد وقتي خبر مرگ نعمان بن مقرن را به عمر دادم،وي دستش را بر روي سر گذاشت و گريست.(5).
6- گريه معاويه:هنگامي که خبر کشته شدن جمعي از لشکريان معاويه در جنگ روم،به دمشق رسيد،شعرا مرثيه ها در اين باره خواندند و معاويه و مردم گريستند.(6).
7- يکسال سوگواري براي جويني(م478ه)
ذهبي مي گويد:جويني در 25ربيع الثاني در گذشت و در خانه اش مدفون گرديد.بعد از سال ها به مقبرة الحسين منتقل شد ودر کنار قبر پدرش دفن گرديد.وقتي وي از دنيا رفت،مردم منبرش را به جهت تبرک شکستند و در عزايش دکانها را بستند و با قصيده هايي به مرثيه سرايي پرداختند.وي تقريباً 400شاگرد داشت که در فقدان استادشان جوهردانها و قلم هاي خود را شکستند و براي او عزاداري کردند.طلاب در شهر مي گشتند و برايش نوحه سر مي دادند و فرياد و گريه مي کردند.(7)
از اين نصوص و شواهد تاريخي که تعداد معدودي از اين شواهد است به دست مي آيد که:برپايي مجالس ماتم و سوگواري و خواندن مرثيه و گشتن به حالت نوحه و گريه و…(بي تابي در فراق عزيزان، به صورت و سينه زدن )و اعمال ديگر که از نشانه هاي حزن و عزا و ماتم است،امري متداول و شايع بين مسلمانان بود و هيچ کس جرأت نداشت آنها را بواسطه چنين افعالي متهم به بي عقلي کند و بگويد شما بدعت گذار و مرتکب فعل حرام شده ايد.البته همين که مسأله عزاداري و برپايي مجالس گريه براي آقاي جوانان اهل بهشت،امام حسين(عليه السلام) که به دست کفار و اوباشي از بني اميه – لعنة الله عليهم- به شهادت رسيد،مطرح مي شود،پيروان ابن تيميه تاب و تحمل خود را از دست داده و بطور بي ادبانه،هر آنچه که در دل هاي خود دارند،به زبان مي رانند و آن را به باد انتقادهاي بي اساس مي گيرند!! در اينجا به ذهن انسان خطور مي کند که واقعاً اينها همان ادامه دهنده و ياوران بني اميه ظالم مي باشند.
پي نوشتها:
(1). الاستيعاب،ج1،ص426.
(2). انساب الاشراف،ج1،ص488.
(3). السنن الکبري،ج3،ص407؛المستدرک علي الصحيحين،ج1،ص361.
(4). السيرة النبويه،ج3،ص171.
(5). السنن الکبري،ج3،ص407.
(6). الاغاني،ج24،ص163.
(7). سيراعلام النبلاء،ج18،ص468؛المنتظم ج6،ص20،تاريخ بغداد،ص93.
حکمت عزاداري براي ائمه(عليهم السلام)
الف. محبت و دوستي:
قرآن و روايات، دوستي خاندان رسول اكرم( صلي الله عليه و آله و سلم) و اهلبيت(عليهم السلام) را بر مسلمانان واجب كرده است .(1) روشن است كه دوستي لوازمي دارد و محبّ صادق، كسي است كه شرط دوستي را - چنان كه بايد و شايد - به جا آورد. يكي از مهمترين لوازم دوستي، هم دردي و هم دلي با دوستان در مواقع سوگ يا شادي آنان است؛(2). از اين رو در احاديث، بر برپايي جشن و سرور در ايام شادي اهلبيت (عليه السلام) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأكيد فراوان شده است.
حضرت علي(عليه السلام) در روايتي ميفرمايد: «شيعه و پيروان ما در شادي و حزن ما شريكند». «يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا» : در شادي ما شادندو در اندوه ما اندوهناکند، (3)
امام صادق(عليه السلام) نيز فرمودند: «شيعتنا جزء منا خلقوا من فضل طينتنا يسوؤهم ما يسؤنا و يسرّهم ما يسرّنا»(4). «شيعيان ما پارهاي از خود ما بوده واز زيادي گل ما خلق شده اند؛ آنچه كه ما را بدحال يا خوشحال ميسازد، آنان را بدحال و خوشحال ميگرداند».
اين وظيفه عقلاني و شرعي، ايجاب ميكند كه در ايام عزاداري اهلبيت(عليهم السلام)، حزن و اندوه خود را به «زبان حال»؛ يعني، با اشك، آه و ناله و زاري، از نظر خوراك، با كم خوردن و كم آشاميدن مانند افراد غمزده آشكار سازيم ، طبق فرموده امام صادق(عليه السلام) به معاوية بن وهب، «عزاداران سيدالشهدا در روز عاشورا از آب و غذا دوري جويند تا آن كه يك ساعت از وقت فضيلت نماز عصر بگذرد، و در حد لزوم به غذاي معمول صاحبان مصيبت، سدّ جوع و عطش كنند».(5). و از نظر پوشاك، با پوشيدن لباسي كه از حيث جنس و رنگ و نحوه پوشش در عرف، حكايتگر اندوه و ناراحتي ما مي باشد، آشكار سازيم.
ب. انسانسازي: از آنجا كه در فرهنگ شيعي، عزاداري بايد از سر معرفت و شناخت باشد؛ همدردي با آن عزيزان، در واقع يادآوري فضايل، مناقب و آرمانهاي آنان بوده و بدين شكل، آدمي را به سمت الگوگيري و الگوپذيري از آنان سوق ميدهد.
فردي كه با معرفت در مجالس عزاداري، شركت ميكند؛ شعور و شور، شناخت و عاطفه را درهم ميآميزد و در پرتو آن، انگيزهاي قوي در او پديدار گشته و هنگام خروج از مراسم عزاداري، مانند محبي ميشود كه فعّال و شتابان، به دنبال پياده كردن اوصاف محبوب در وجود خويشتن است.
ج. جامعه سازي: هنگامي كه مجلس عزاداري، موجب انسانسازي گشت؛ تغيير دروني انسان به عرصه جامعه نيز كشيده ميشود و آدمي ميكوشد تا آرمانهاي اهلبيت(عليهم السلام) را در جامعه حكمفرما كند.
به بيان ديگر، عزاداري بر اهلبيت(عليهم السلام)؛ در واقع با يك واسطه زمينه را براي حفظ آرمانهاي آنان و پياده كردن آنها فراهم ميسازد. به همين دليل ميتوان گفت: يكي از حكمتهاي عزاداري، ساختن جامعه براساس الگوي ارائه شده از سوي اسلام است.
د. انتقال دهنده فرهنگ شيعي به نسل بعد: كسي نميتواند منكر اين حقيقت شود كه نسل جديد در سنين كودكي، در مجالس عزاداري با فرهنگ اهلبيت(عليهم السلام) آشنا ميشوند. به راستي عزاداري و مجالس تعزيه، يكي از عناصر و عوامل برجستهاي است تا آموزههاي نظري و عملي امامان راستين، به نسلهاي آينده منتقل شود. مراسم عزاداري، به دليل قالب و محتوا، بهترين راه براي تعليم و تربيت نسل جديد و آشنايي آنان با گفتار و كردار اهلبيت(عليهم السلام) است.
پي نوشتها:
(1). شوري/ 23؛ هود / 29؛ ميزانالحكمه، ج 2، ص 236.
(2). المحبة في الكتاب والسنة، صص 169 - 170 و 181 – 182.
(3). بحارالانوار، ج 44، ص 287.
(4). امالي، ص 305.
(5). تاريخ النياحة الامام الشهيد الحسين بن علي، ج 1، صص 157-159.
عباس(علیه السلام) ولی امر بودن
عباس(علیه السلام) را برای جنگ آفریده اند اما هروقت حسین(علیه السلام) فرمان دهد!
ولی حسین(علیه السلام) دراین شرایط از او جنگ نخواسته است، از او آب می خواهد.
این همه خشم در بازوان را جز در راه سقایت کودکان خرج مکن!
حسین این را از تو خواسته است، همین را.
باید همه در سلام به تو این را آشکارا بفهمند که مطیع بودی،حرکت در آن مسیر که حسین از تو می خواهد.
اگر امام سخن بگوید و مامومان هم همان را در دل قبول داشته باشند، ولایت مدار بودن سخت نیست.
زیرا آنچه عقل همه حکم کرده است، امام نیز گفته است. چه بسا به خاطر دلشان تبعیت کنند.
اما شاخص و معیار ولایت مداری، آن وقتی است که امام حرفی بزند بر خلاف همه معادلات ذهنی مامومان!
اینجا که حکم دل با حکم ولی خدا دوتا است، اینجا محل امتحان است.
امام سخن از رفتن می گوید و همه مامومان (ماموم نماها) سخن دیگری!
راحت ترین جا برای تشخیص ولایت مداری همین جاست !
و سکوت، بالاترین گفتاری است که می تواند مطیع بودن را نشان دهد.
تبعیت بی چون و چرا .
یک لحظه از حسین جدا نشو تا راه زندگی ولایت مدارانه را با تو بهتر بیاموزیم،
خود را به ما بهتر نشان ده که ما از حرکات صامت تو درس ها را خواهیم گرفت،
درس اطاعت بی قید و شرط (المطیع لله)
جایی که حسین هست همه باید صامت باشند و گوش فرا دهند این قرآن ناطق را:
“وَ اِذَا قُرِئَ القُرآنُ فَاستَمِعوا لَهُ وَاَنصِتُوا لَعَلَّکُم تُرحَمونَ” (اعراف/204)
منبع:دارالمهدی_دستگرد